داستان با واقعهای تکاندهنده شروع میشود. آنقدر تکاندهنده که مخاطب را در چنگال این سوال اسیر میکند: بعد چه شد؟ پسرکی دوازده ساله به نام آنتوان ناخواسته مرتکب قتل میشود…
سه روز و یک زندگی
پییر لومتر
مترجم: محمد نجابتی
نشر: قطره
لاله زارع: کتابخوانهای فارسیزبان پییر لومتر را بیشتر با رمان «دیدار به قیامت» (نشر آگاه) یا «به امید دیدار در آن دنیا» (نشر ماهی و نشر بهسخن) میشناسند. این رمان که سه ناشر ایرانی ترجمهاش کردهاند، برای نویسندهاش جایزه کنگور را به ارمغان آورد. اما لومتر برای رمانها و فیلمنامههای جناییاش در فرانسه و حتی دنیا آوازهای بلند دارد. «سه روز و یک زندگی» هم یکی از آخرین کارهای جنایی اوست.
داستان با واقعهای تکاندهنده شروع میشود. آنقدر تکاندهنده که مخاطب را در چنگال این سوال اسیر میکند: بعد چه شد؟ پسرکی دوازده ساله به نام آنتوان ناخواسته مرتکب قتل میشود. آن هم قتل کودکی خردسال و بیگناه به نام رمی دسمد که از قضا از بهترین دوستهای قاتل بوده است. و این فاجعه خود معلول رفتار نسبتاً وحشیانه پدر رمی است با سگی مجروح. این قربانی هم تنها شریک تنهاییهای آنتوان است.
همهی اینها هیچ راه گریزی برای مخاطب باقی نمیگذارد جز تعقیب سرنوشت قاتل. در نتیجه ما با داستانی خواندنی روبهرو هستیم که در سه فصل نامتوازن، ماجراهایی را که بر سر آنتوان آمده است روایت میکند. فصل اول روزهای پس از واقعه است که مردم شهر کوچک بووال به دنبال رمی گمشده میگردند و با رخداد طبیعیِ هولناکی به پایان میرسد.
فصل دوم با پرشی بلند درباره زندگی آنتوان است که حالا دانشجوی رشتهی پزشکی شده و فصل بینهایت کوتاه سوم که فرجام این داستان غمانگیز است. در هر سه فصل ما به همراه آنتوان در طوفان ترسهایش اسیر میشویم. به گمانم این بهترین تعریف از تصویر کلی رمان است. یک طوفان سهمگین که نقطهی کانونیاش این سوال است: پس کی عدالت اجرا خواهد شد؟ یا سوالی شفافتر: پس کی ما و آنتوان از این ترس دائمی لو نرفتن خلاص خواهیم شد؟ در هر سه فصل جدالی نگرانکننده در ذهن مخاطب و آنتوان شکل میگیرد بین تمام چیزهایی که باعث پنهان ماندن جنایت شدهاند و تمام اتفاقاتی که ممکن است باعث لو رفتن آن بشوند.
این جدال متوازن، که البته تعلیق داستان از همین توازن شکل گرفته، باعث میشود مخاطب به این فکر بیفتد که آیا اجرای عدالت و خلاصی از چنین برزخ نگرانکنندهای خودش نوعی رستگاری نیست؟
اما این فکر تا انتها فقط در حد یک طرح باقی میماند. آنتوان مدام در حال تصور خودش است که در چنگال عدالت گرفتار شده و بعد ماجراهایی را پیشبینی میکند که پس از این اتفاق بر سرش خواهند آمد. تصوراتش وقتی که دوازده ساله است تا وقتی که پا به جوانی میگذارد چندان تفاوتی با هم ندارند. او در جوانی همانقدر ساده راجع به اتفاق و لو رفتنش فکر میکند که در نوجوانی فکر میکرد و بعدها وقتی جوان و میانسال میشود. این فاصلهی زجرآور مدام به یک شکل ثابت در همهی فصلها تکرار میشوند. در نتیجه وعدهای که در ابتدا رمان به شکل ضمنی به مخاطب، شاید متوقعتر، داده میشود همانطور سطحی رها میشود.
سه روز و یک زندگی رمانی خواندنی و سرگرمکننده است اما در واقع آنچه در تحسین این رمان گفتهاند و آن را با یکی از شاهکارهای بیبدیل ادبیات مقایسه کردهاند شاید اغراقآمیز به نظر برسد چراکه مواجه شدن با گناهکاری مثل آنتوان که بار چنین گناه سنگینی را بر دوش میکشد از استثنائات زندگی است و اگر این رمان قرار نیست ما را به زندگی خاص او آشناتر کند عملاً نمیتواند با نمونه مشابهاش که از عهده این مساله سربلند بیرون آمده است برابری کند. برای همین اگر ذهنی مقایسهگر دارید توصیه میکنم قبل از به پایان رساندن رمان، معرفی پشت جلدش را که درباره این مقایسه است اصلاً نخوانید.
برای خواندن مطالب ما میتوانید به کانال جناییخوانی در تلگرام مراجعه کنید.
بدون نظر