خواندنش را به شما پیشنهاد میکنم اما اگر شانس این را دارید که به زبان اصلی رمان بخوانید بهتر است اصلاً سراغ ترجمه این داستان که از سوی نشر البرز منتشر شده نروید.
پرونده هری کبر
جوئل دیکر
ترجمه آریا نوری
نشر البرز
لاله زارع: داستان خوب چه جور داستانیست؟ چرا رمانی مثل «پرونده هری کبر» با وجود پایانبندی کمجانش باز هم شانس جهانی شدن پیدا میکند اما داستانهایی به مراتب شستهرفتهتر حتی در کشور نویسندهشان اقبال عمومی نمییابند؟ به عنوان کسی که سالهاست مینویسند گمان میکنم جواب این سوال در گرو پاسخ گفتن به این سوال است: معنای زندگی در چیست؟
رمان «پرونده هری کبر» دربارهی نویسندهی جوانی به نام گلدمن است که یک رمان موفق و پرفروش نوشته و حالا بر یک دو راهی بزرگ قرار گرفته. استادش، هری کبر که به نوعی پیر مرادش به حساب میآید و نویسنده موفقیتهایش را مدیون درسهای حکیمانهی او در امر نوشتن است به جرم قتل دختری نوجوان و خاک کردنش در باغچهی خانهاش دستگیر شده. گلدمن، شوک شده است.
چطور یکی از سرشناسترین نویسندگان معاصر امریکا که حالا در دانشگاه ادبیات درس میدهد، کسی که خیلیها او را میپرستند، دست به چنین عمل شنیعی زده؟ گلدمن حالا از دو طرف تحت فشار است. ناشر که نماینده سرمایهداری عصر مدرن است از گلدمن(که حالا یک نویسنده پرخواننده است) میخواهد به محل وقوع ماجرا سفر کند و داستانی جذاب از این اتفاق بنویسد، یک داستان به اصلاح بفروش! از طرفی خود گلدمن میخواهد راز قتل را بگشاید تا خیالش راحت شود این همه سال شیفتهی یک آدم اشتباه نبوده. او در این منگنه پرفشار باید روایت صحیحی از ماجرا برای خوانندگانش بنویسد. ماجرا بر سر یک قصهی سرگرمکننده و لذت بخش یا کشف حقیقت دردناک نیست. در واقع ماجرا هم این است و هم آن.
هر فصل داستان با درسی درباره نویسندگی آغاز میشود. گلدمن خاطراتی را به یاد میآورد که با استادش داشته و قدم به قدم مسیر سختی را که کمکش کرده تا به امروز برسد مرور میکند. لازم نیست نویسنده باشید تا این خاطرات را جذاب بیابید. کافیست دلتان بخواهد تجربهی واقعی زیستن را در یک داستان بخوانید.
هرچه گلدمن پیش میرود این خاطرات که از گذشته سرک کشیدهاند بیشتر به وضعیت فعلی که او درونش گرفتار شده گره میخورند تا بالاخره در پایان داستان زندگی گذشته به کل پوست میاندازد و معنایی تازه از دلش بیرون میآید.
در انتهای کار گلدمن آدم دیگری شده است. آن استاد سابق هم دیگر همانی نیست که گلدمن میشناخته و همینطور خیلیهای دیگر. اماپایان داستان در مقایسه با کل حجم آن که گیرا، خواندنی و عمیق بهنظر میرسد چندان شاهکار نیست. من خودم که فکر میکردم جوئل دیکر، نویسنده رمان، من را دست انداخته و شعورم را به بازی گرفته با همهی اینها نمیتوانم بگویم این داستان مزخرف است و سراغش نروید؛ چرا؟ چون پرونده هری کبر به نوعی جواب همان سوال است که اول کار پرسیدم.
بسته به تلقی شما از ادبیات به عنوان هنری سرگرمکننده و یا تفکربرانگیز طیف وسیعی از ویژگیها خوبی یک داستان را تعیین میکنند. اما در سر هرکدام از این دو طیف باشید بعد از خواندن داستانهای زیاد احتمالاً به این نتیجه خواهید رسید که چه هدف داستان سرگرم کردن باشد چه عاملی برای عمیقتر اندیشیدن آن داستانی دلنشینتر است که نسبت صحیحی با زندگی واقعی داشته باشد و همدلی شما را نه به عنوان یک کتابخوان که به عنوان یک انسان برانگیزد.
مسالهی داستانِ خوب پیدا کردن این نسبت صحیح است و این نسبت در گرو اندازه نگاه داشتن دردها و لذتها در جهان داستانیست. نویسندهای که بتواند مثل کیمیاگر نسبت متناسبی از لذت و درد را با هم در داستانش بیامیزد اگر از اقبال خوبش جایی باشد که قدرش را بدانند، شایستگی توجه جهانی را هم خواهد داشت. چنین داستانی حتی اگر ایرادات منطقی هم داشته باشد باز هم موفق است چون درست مثل آنچه معنای زندگی را میسازد یعنی دردهایی که لذت رستگاری دارند ترکیبی از دردها و لذتهاست و البته مثل آن گاهی بر مدار تصادف میچرخد. برای همین میشود ایرادات پرونده هری کبر را به آن بخشید.
خواندنش را به شما پیشنهاد میکنم اما اگر شانس این را دارید که به زبان اصلی رمان بخوانید بهتر است اصلاً سراغ ترجمه این داستان که از سوی نشر البرز منتشر شده نروید. ایرادات داستان را میتوان به طرح جذابش بخشید ولی واقعاً نمیشود از ترجمه سردستی و ویراستاری ناقصی که نشر البرز به خواننده ایرانی تحویل میدهد، گذشت. امیدوارم نشر البرز که این کتاب جزو پرفروشهایش هم بوده به احترام یک داستان خوب در ترجمه و ویراستاری پر ایرادش تجدیدنظر کند.
برای خواندن مطالب ما میتوانید به کانال جناییخوانی در تلگرام مراجعه کنید.
بدون نظر