حبیب حسینیفرد: الکساندر ایلیچوسکی (Alexandre Ilitchevski) گرچه حالا در تلآویو زندگی میکند، از نویسندگان نامدار معاصر روسیه به شمار میرود و طرفه این که در ویکپیدیای انگلیسی در بارهی او چیزی یافت نمیشود. آثارش اما به فرانسوی و آلمانی برگردانده شدهاند و در فرانسه، ترجمهی هشتمین رمان او، یعنی «آن ایرانی»، جایزهای را هم برده است.
رمان «آن ایرانی» بیارتباط با زندگی شخصی خود ایلیچوسکی نیست. ایلیا، راوی داستان، که بچهی آبشوران (شبهجزیرهی نفتخیز نزدیک به باکو) است، زمینشناسی خوانده و با شرکتهای نفتی بینالمللی کار میکند. اما بعد از ۱۷ سال دوری از باکو دوباره به دلیل شغلی به میهنش برمیگردد. او مجدداً با دوست دوران تحصیلش، هاشم، روبهرو میشود. هاشم زادهی ایران است، اما بعد از انقلاب ۱۳۵۷ با خانوادهاش مجبور به فرار به شوروی میشود. حالا که دوباره ایلیا هاشم را میبیند، او که بیولوژی خوانده مسئول یک پارک جنگلی در شیروان در نزدیکی مرز ایران است، تخصصی ویژه در مسائل طبیعی و پرندگان دارد و خود نیز عقاب پرورش میدهد. به عرفان ایرانی گرویده و در عین حال به زردشت و انجیل هم بیتوجه نیست. یوگا هم تمرین میکند و در مداوا با گیاهان هم دانشی تحصیل کرده. علاقهی همزمانش به علوم طبیعی و شعر شاید بیش از همه در تمایل او به به شعرهای ولیمیر چلبنیکوف، شاعر فوتوریست روس بروز پیدا کند. در عین حال شعرهای مندلستام را هم میخواند و موزیک مخصوصی را هم به عنوان آرم پارک طبیعی انتخاب کرده که چیزی نیست جز ترانهی I shot the Sheriff باب مارلی. در کنار اینها، علاقهاش به موسیقی مقامی آذربایجان هم برجسته است.
این گونهگونی گرایشها و علائق هاشم و کشش آن برای ایلیا شاید نمادی از بحران روحی و فکری و بیچشمانداز شدن زندگی در میان شهروندان شوروی سقوطکرده باشد که هفت دهه به ضرب تبلیغات و ایدئولوژی مبتنی بر قطعیات و جزمیات پرورش یافته بودند. نویسنده در رمان اول از مجموعهای که «آن ایرانی» بخش دوم آن را تشکیل میدهد نیز تمرکزش روی همین مسئله است. از جمله در بیسرپناه نشان دادن روحی و فیزیکی شهروندان مسکو.
هاشم از همان دوران نوجوانی هم آدمی است مانده در محیط خویش و بیشتر علاقهمند به کارهای تئاتر و این گونه فعالیتها. ایلیا اما اهل سیر و گشت است، از جمله در دریا. هاشم در بزرگسالی کموبیش به “درونیات” مشغول است و حوزهی کار و فعالیتش همان پارک طبیعی است، ایلیا، برعکس، آدمی است اهل جهان. زمینشناس است و به اعتبار رشتهی خود با شرکتهای مختلفی در سراسر جهان کار میکند. در بازگشت به باکو اما، “جذبهی” هاشم او را میگیرد و همانجا ماندگار میشود.
باکو اولین نقطهای است در جهان که در میانهی قرن نوزدهم، نفت در آن کشف و استخراج میشود. برادر آلفرد نوبل صاحب شرکتی نفتی است که امتیاز این استخراج را دارد. رمان “آن ایرانی” هم به این مسائل و سایر جنبههای تاریخی و چالشها و همزیستیها و درهمآمیزیهای قومی و مذهبی قفقاز توجه دارد و هم این منطقه را به عنوان کانونی برای آوارگانی از هر سوی منطقه به تصویر میکشد.
باکو عرصهی عمل یاغیای به نام استانکا راسین است که در قرن هفدهم با تزار درمیافتد و هم محلی برای بنلادن که زیر عنوان شاهزادهی سعودی به شکار عقاب و اعمال خشونت در شکلی دیگر به آنجا آمده است، و ایلیچوسکی این دو را به عنوان سلف و خلف یکدیگر به تصویر میکشد. خشونت در منطقه در شکلی دیگر هم خود را به نمایش میگذارد و آن هم زمانی است که هاشم مورد غضب اسلامگرایان افراطی قرار میگیرد و کشته میشود.
در عین حال، رمان به دلیل دانش و علاقهی نویسندهاش، حاوی بحثهایی در بارهی منشأ حیات، تئوری تکامل و رمز و راز زنجیرههای ژنتیک دیانای است، و هم تلاشی است برای زدودن خشونت و جنبههای منفی از مذاهب.
در یک کلام، رمان «آن ایرانی»، که بخش دوم و مستقل از یک رمان سهجلدی است، روایتی است از تاریخ و ژئوپلتیک، با اشاراتی بیشمار به اختراعات و کشفیات علمی و فنی و نیز تصاویری بکر از مناظر قفقاز و باکو و تاریخ قومی و مذهبی آذربایجان. شخصیتهای متعدد کتاب هم در همین بستر ادغام میشوند و کتابی ساخته میشود در ۷۰۰ صفحه با اوج و فرودها.
تصویر جلد کتاب در زبان روسی [+]
ترجمه به فرانسه [+]
ترجمه به آلمانی [+]
۱ نظر
نام نویسنده اصلاً آشنا نیست. برعکس، درونمایه ی “بحران روحی و فکری و بیچشمانداز شدن زندگی در میان شهروندان شوروی سقوطکرده” و “بی سرپناه نشان دادن روحی و فیزیکی شهروندان مسکو” بسیار آشناست. ممنون که معرفی اش کردید.