خوابگرد قدیم

آقای وزیر، این چوب دو سر طلا را آب بکشید لطفا!

۱۹ مرداد ۱۳۸۲

سرانجام پس از چندین ماه رفت‌وآمد و گرفتاری، قوه‌ی قضاییه حکم دست‌اندرکاران معرفی، تألیف و نشر کتاب زنان موسیقی ایران و زنان پرده‌نشین و مردان جوشن‌پوش را صادر کرد. همگی به یک سال حبس تعزیری تعلیقی محکوم شدند و جالب آن که مدیر کل کتاب وزارت ارشاد نه تنها تخفیفی نگرفته که برای همیشه از تصدی مسئولیت خود و مسئولیت‌های مشابه هم محروم شده است.جعفر همایی مدیر نشر نی که از محکومین پرونده است، گفته:

آدم با دستگاه قضایی تکلیفش مشخص‌تر است، اتهام مشخص است، وکیل و قانون و قاضی دارد که رسیدگی می‌کنند. این خیلی بهتر از سانسوری است که در وزارت ارشاد یک عده در یک اتاق می‌نشینند، یک چیزی می‌نویسند و می‌دهند دست آدم و می‌گویند برو این‌ها را سانسور بکن…دستگاه قضایی می‌تواند هر تخلف احتمالی در هر حوزه‌ای، چه کتاب و چه امور جنایی را پیگیری کند…

 

راست گفته است به خدا؛ وقتی وزارت طویل و عریض ارشاد با همه‌ی هیبت وزیر خودی‌اش نمی‌تواند از مدیر کل خودش دفاع کند، (چه رسد به ناشر و نویسنده و مترجم) بهتر نیست آیا که به راه‌کاری جدید برسد؟ وقتی یک ناشر که پدرش بر سر کسب مجوز نشر کتاب در وزارت ارشاد درآمده و بعد هم چندین ماه از کار و زندگی و آبرو افتاده و آخر سر به یک سال حبس محکوم شده، به‌جای گله و شکایت از قوه‌ی قضاییه، هنوز از وزارت ارشاد گله‌مند است و ترجیح می‌‌‌دهد همچنان با دادگاه طرف باشد تا با شورای ممیزی ارشاد، آیا نمی‌شود به راه حل بهتری برای نشر کتاب رسید؟

 

پیشنهاد مفید و کاربردی و درعین حال قدیمی و تکراری من این است:

از بین انبوه کتاب‌‌هایی که هر سال چاپ می‌شود، تنها شمار بسیار معدودی کتاب در حوزه‌ی ادبیات داستانی و فرهنگی،سیاسی‌ست که از دید اصولگرایان باید مراقب‌شان بود تا مبادا با جمله‌ای اسلام را به خطر اندازند. پس مشکل بر سر معدودی کتاب بیش‌تر نیست. حالا که قوه‌ی قضاییه معتقد است وزرات ارشاد در این زمینه کوتاهی می‌کند و سفت و سخت هم پای ماجرا ایستاده، ناشر و نویسنده هم که فریادشان به آسمان است و از طلا گشتن پشیمان گشته‌اند، می‌شود به همان سبک و سیاق اوایل انقلاب، بساط بررس و شورای ممیزی را جمع کرد و مسئولیت را به خود نویسنده و ناشر واگذار کرد. در این صورت آن‌ها می‌مانند و قوه‌ی قضاییه که باید حواس‌شان را جمع کنند و چنان با احتیاط گام بردارند و بنویسند تا به دام قوه‌ی قضاییه گرفتار نشوند. اگر هم خودشان دوست داشتند گرفتار بشوند که باز هم مسئولیت با خودشان است، به دیگران چه مربوط؟ این طوری درست است که  احتمالا خودسانسوری کمی فراگیرتر می‌شود و عرصه‌ی آفرییندگی ادبی شاید تنگ‌تر شود، اما این حسن‌های بزرگ را هم دارد که:

۱-      بخش کوچکی از ساختار فرهنگی یک بام و دو هوایی اصلاحات، به شکل آدمیزادش درمی‌آید و کمی از حالت چوب دو سر طلایی درمی‌آید و فحش و ناسزاها هم کم‌تر می‌شود.

۲-      سر و شکل ماجرا کمی دموکراتیزه‌تر می‌شود و حد‌اقل دیگر چیز مزخرفی به اسم سانسور رسمی نخواهید داشت. (برای ویترین بین‌المللی‌تان هم بد نیست.)

۳-       ناشران و نویسندگان هم از این پس تنها به یک مرکز جوابگو خواهند بود و دیگر، نه استخوان گلوی ارشاد خواهند بود و نه خود به عذاب عظمای بلاتکلیفی دچار خواهند شد.

۴-       در مورد خودسانسوری هم ناشران و نویسندگان می‌توانند زیاد ناراحت و نگران نباشند؛ وقتی قرار باشد قوه‌ی قضاییه پیگیر ماجرا باشد، آن وقت ناچارند همه‌ی آثار ادبی و فرهنگی را با دقت بخوانند. شاید در اوائل کار کمی سخت‌گیری کنند اما سنگ که نیستند، بالاخره با خواندن این همه کتاب یواش یواش تحت تاثیر قرار می‌گیرند و می‌فهمند که ادبیات و فرهنگ چندان چیز بدی هم نیست. کم‌کم با ناشران و نویسندگان آشنا و رفیق می‌شوند و از پیله‌ی حوزوی خود درمی‌آیند و رشد می‌کنند و الی‌آخر… چه خدمتی از این بالاتر؟

 

تا دیرتر نشده، بخشنامه‌ای، لایحه‌ای، چیزی با هماهنگی قوه‌ی قضاییه صادر کنید یا تصویب کنید، این چوب را یک‌بار برای همیشه آب بکشید و قال قضیه را بکنید آقای وزیر! به گمان من، این‌طوری هم خدا را خوش می‌آید و هم خلق خدا را.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top