زندگی آمریکایی مانند بستری از خاکستر ملتهب در آثار او نمود دارد که جرم و جنایت ممکن است ناگهان از هر گوشه آن زبانه بکشد. از یک رستوران بین راهی با صاحبی مهاجر یا عمارتی متعلق به مردی از طبقه نوکیسه. او خواننده را بیهیچ واسطهای به سفر در جهانی هادسگونه میفرستد و کاری میکند تا او درک نابی از حلول روحش در کالبد یک مجرم داشته باشد. چگونه؟
نگاه کلی و مقایسهای به دو اثر معروف جیمز ام کین «غرامت مضاعف» و «پستچی همیشه دوبار زنگ میزند»
مترجم:بهرنگ رجبی
ناشر: چشمه
ساناز زمانی: آثار جیمز ام کین را متعلق به سنت رماننویسی هاردبویلد آمریکایی میدانند هرچند در دو رمان مشهور او که در این یادداشت محور بررسی است- پستچی دو بار زنگ میزند و غرامت مضاعف- کارآگاه خصوصی خشنی که نماد این دسته از رمانهای کارآگاهیست وجود ندارد. اما جهان داستانی او مملو از ویژگیهای این سبک مانند خشونت، هنجارشکنی، شهوت، اغواگری منفعتطلبی و ….است.
زندگی آمریکایی مانند بستری از خاکستر ملتهب در آثار او نمود دارد که جرم و جنایت ممکن است ناگهان از هر گوشه آن زبانه بکشد. از یک رستوران بین راهی با صاحبی مهاجر یا عمارتی متعلق به مردی از طبقه نوکیسه. او خواننده را بیهیچ واسطهای به سفر در جهانی هادسگونه میفرستد و کاری میکند تا او درک نابی از حلول روحش در کالبد یک مجرم داشته باشد. چگونه؟
با راوی اول شخصی که انگار درست وسط مغز خواننده نشسته است. راوی از ابتداییترین لحظات شکلگیری ایده جنایت بارش تا سرانجامی که تقدیر برایش تدارک دیده را پیش چشم خواننده میآورد.
کاری میکند که او قدرت رو به تزاید وسوسه را، توجیهات برای تسلیم شدن را و نحوه بسط ایده تبهکارانه را با تمام ریزهکاریها و ظرافتهایی که یک مجرم باهوش با ذهنی پیچیده در نظر میآورد تجربه کند.
این به نوعی امکان درک ساختار ذهن تبهکاران در بیشتر رمانهای پلیسی یا به واسطه بررسی سرنخها، ذهنخوانی کارآگاه یا اعتراف پس از دستگیری امکان پذیر است. اما در این رمانها قبل از بهدام افتادن و در مرحله آمادگی برای ارتکاب ممکن میشود. خواننده بدین ترتیب مزه همراهی با شرارت را زیر زبانش حس میکند و از لذت گناهآلود همذاتپنداری با ضدقهرمانها بهره می برد. همهی اینها به علاوه پلاتی تو در تو و پرتعلیق، جذابیتهای تضمین شدهای را به آثار او بخشیده که باعث میشود بعد از گذشت قریب به هشتاد سال از انتشارشان همچنان خوانده و تحسین و توصیه شوند.
اما ویژگیها یا در حقیقت الگوها و نقاط اتکای تکرار شوندهای در هر دو رمان وجود دارند که نوعی ضعف یا بهتر بگوییم، عدم شگفتی را بعد از اتمام دومین رمان برای خواننده به همراه دارد. در هر دو رمان ما با حضور زوجی تبهکار مواجهیم که در پی یک آشنایی منجر به عشق- از نوع هوسآلود و خیانتبار – به دنبال از سر راه برداشتن مرد بیگناهی هستند که مانعی بر سر راه کامیابی و ثروت محسوب میشود.
این زوج در هر دو رمان ویژگیهای روانشناختی مشابهی دارند و به هم شبیهند. در هر دو رمان مردانی خارج از دایره وقوع جرم به نقشه مجرمانه فیصله میدهند و در سرنوشت راوی و همدستش مداخله میکنند. صرف نظر از میزان دخالت دستگاه قضایی در هر دو این داستانها، سرنوشت ماجرا جایی خارج از حوزه نفوذ قانون تعیین میشود. گویی نویسنده به کفایت یا ضمانت اجرای قانون به دست انسان باور ندارد و مجازات مجرمانش را به دست مشیت و تقدیری فراانسانی میسپارد.
کار او شاید جسارت و ساختارشکنیای در نمایش نظام وارونه ارزشی و تقدم منافع مالی و حیثیتی شرکتها بر قانون – در اینجا به طور اخص شرکتهای بیمه- در جامعه آمریکای دهه ۴۰ و ۵۰ باشد اما به نظر میرسد نوعی همپوشانی قوی در پلات هر دو رمان ایجاد کرده است. با این حال باید تاکید کرد مشابهتهای اشاره شده دلیل خوبی بر چشمپوشی از مطالعه هیچ یک از این دو رمان قدرتمند نیست.
برای خواندن مطالب ما میتوانید به کانال جناییخوانی در تلگرام مراجعه کنید.
بدون نظر