گفت‌وگو

ترجمه رمان جنایی سخت‌تر است؟

آبان ۲۱, ۱۳۹۷

 گفت وگوی اختصاصی جنایی خوانی با «کرن سیگو»؛ محقق ادبیات جنایی و استاد دانشگاه سیتی لندن:

 زبان رمان جنایی با یک فریب کاری به ظاهر ساده که در تلاش است دست نویسنده را برای خواننده رو نکند. مترجمی که به این سنت آگاه است هوشیار می‌ماند تا در جریان ترجمه‌ی رمان هرگز جایگاه خود را با خواننده‌ای معمولی عوض نکند و فریب نخورد چون اگر او قافیه را ببازد بخش زیادی از تردستی‌های داستانی نویسنده تباه می‌شود.

مهام میقانی: گفت‌وگویی که پیش روی شماست نتیجه‌ی اولین دیدار اینترنتی من با پروفسور کَرِن سیگو(۱)، عضو هیئت علمی دانشگاه سیتی لندن(۲) است. ایشان همچنین در مدرسه هنر و علوم اجتماعی لندن(۳)- جایی که جنایی نویسان برجسته‌ای تحویل ادبیات انگلیسی زبان داده- مدیر گروه مقطع کارشناسی ارشد ترجمه ادبی هستند(۴) بهمن ماه پارسال نقدی بر یکی از یادداشت های «ژیژک»(۵) را می‌خواندم که برای اولین بار با نام دکتر سیگو مواجه شدم و چند ساعت بعد فهمیدم او در مطبوعات بریتانیایی که در حوزه ادبیات جنایی/پلیسی فعالیت می‌کنند به عنوان تنها نظریه‌پرداز برجسته‌ای شناخته می‌شود که در حوزه تخصصی ترجمه ادبیات جنایی مطلب می‌نویسد.

علاوه بر این مصاحبه یک گفت‌وگو‌ی کوتاه دیگر هم که اخیراً با ایشان انجام دادم که به زودی منتشر خواهد شد؛ چون گمان می‌کنم به سادگی می‌شود در مورد خانم کرن سیگو در اینترنت اطلاعات پیدا کرد و مقالات رایگان او را خواند بهتر دیدم به جای فراهم آوردن مقدمه‌ای که احتمالاً نتیجه‌ای چندانی هم نمی‌داشت مستقیم بروم سر خود مصاحبه که بخشی از آن متمرکز بر تخصص خانم سیگو یعنی ترجمه آثار جنایی است و بخش دیگر درباره رمان‌های جنایی اسکاندیناویایی بود که همچنان به عنوان پرخواننده‌ترین رمان‌های ترجمه در بازار رمان انگلستان شناخته می‌شود و اخیراً ادبیات داستانی کشور ما را نیز تحت تاثیر قرار داده است.

. اول باید از خانم سیگو بابت مهربانی بی‌دریغشان و سپس از مجله اینترنتی «جنایی خوانی» برای آماده کردن این مصاحبه ممنون باشم.

من حدوداً سه هفته است که با مقالات شما که مشخصاً روی «ترجمه رمان پلیسی» تمرکز دارند آشنا شده‌ و از خواندنشان به هیجان آمده‌ام. قبل از اینکه با شما آشنا شوم فکر می‌کردم در مورد ترجمه آثار جنایی کار تئوریک درست و حسابی چندانی انجام نشده و تنها به این خاطر که این آثار معمولاً زبان ساده‌ای دارند، نظریه پردازی درباره ترجمه‌هایِ متعددِ انجام شده از آنها نادیده گرفته شده است و اتفاقاً شما به خوبی به این بی‌اعتنایی تاریخی اشاره کرده‌اید. اخیراً چندین رمان جنایی اسکاندیناویایی در کشور من، ایران، ترجمه و منتشر شده است و بارها از برخی مترجمانمان شنیده‌ام که چون رمان‌های پلیسی از زبان پیچیده‌ای بهره نمی‌برند، رفتن سراغ یکی از آنها کاری است شبیه ترجمه کردن رمان‌های کودک و نوجوان و می‌تواند میانبر خوبی برای آدم‌های تازه کار در راه ورود به عرصه ترجمه ادبیات داستانی باشد. نظر شما درباره چنین ادعایی چیست؟ 

کرن سیگو: ادبیات داستانی جنایی، به عنوان شکلی از «ادبیات ژانر» شناخته می شود. «ادبیات ژانر» توسط بسیاری افراد در حد آنچه «ادبیات فاخر» (۶) نامیده می‌شود مهم پنداشته نمی‌شود. خیلی‌ها این نوع ادبیات را بیش از آنکه هنری بدانند، فنی تلقی می‌کنند و چون این شکل از ادبیات معمولاً بسیار پرخواننده می‌شود، نویسنده‌ای را که سراغ نوشتن چنین آثاری می‌رود «عامه‌پسند نویس» می‌نامند.

کرن سیگو, استاد دانشگاه سیتی لندن

نویسنده‌ای که آثارش با بهره‌گیری از یک پیرنگ (۷) پرسرعت  برای ایجاد حس رضایت مصرف‌گرایی در خواننده نوشته می‌شود و مضامین نقادانه‌ای ندارد. این نوع ارزیابی رمان جنایی به روشنی اساس این گونه از ادبیات داستانی را که بر «نقد اجتماعی» (۸) استوار است – خاصه در مورد ژانر «نوار» (۹)به راحتی می‌توان آن را بیان کرد- نادیده می‌گیرد.این باور همچنین سادگی زبان رمان جنایی را به عنوان سبک نوشتاری آفرینندگان این گونه ادبیات در نظر نمی‌گیرد و به این نکته توجه نمی‌کنند که تعداد زیادی از نویسندگان آثار به اصطلاح «ادبی» دستی هم در نوشتن رمان جنایی دارند. طبیعی است که این نگاه «فروکاهنده»(۱۰) روی ترجمه این آثار هم تاثیر می‌گذارد.

خیلی‌ها فکر می‌کنند زبان رمان‌های جنایی که آسان است و همین راحت یا آسان بودن قطعاً توان چندانی از مترجم طلب نخواهد کرد؛ اما من – همان طور که در جاهای دیگری هم اشاره کرده‌ام- فکر می‌کنم ترجمه رمان جنایی نه تنها مترجم را وارد یک چالش زبانی می‌کند بلکه او را درگیر ساز و کار مختص به این ژانر نیز می‌کند.

مترجمی که قواعد ژانر جنایی را نمی‌داند به احتمال خیلی زیاد ترجمه بدی تحویل مردم خواهد داد. برخی مترجمان به این باور رسیده‌اند که چون زبان این رمان‌ها معمولاً فاقد پیچیدگی ظاهری است، باید یک ترجمه بازاری(۱۱) پاکیزه و خشک – طوری که انگار با یک متن غیرداستانی مواجه بوده‌اند- ارائه دهند.

آنها گمان می‌کنند در ترجمه یک رمان جنایی همین‌که به زبان مقصد به خوبی تسلط داشته باشند کافی است چون کارشان محدود می‌شود به «قابل فهم کردن»(۱۲) اصطلاحاتی که در رمان به کار رفته  و خلاصه، اساس کارشان را می‌گذارند روی سر راست کردن زبانی که در ترجمه به کار گرفته می‌شود  غافل از این‌که ترجمه رمان جنایی یک بُعد دیگر هم دارد و آن رعایت قواعد این ژانر است.

زبان به ظاهر ساده‌ رمان جنایی عملاً در هر لحظه در حال پنهان کردن حقیقت، منحرف کردن خواننده در راه کشف راز داستان و به تعویق اندازی اسرار و ابعاد پنهان شخصیت‌های رمان است. مترجمانی که این اصل را نمی‌دانند، فقط نگه داشتن بلاغت پیش پا افتاده متن را رسالت خود در نظر می‌گیرند و عملاً رندی زبان نویسنده این وسط گم می شود.

زبان رمان جنایی خیلی مواقع گونه‌ای از ابهام را در خود دارد؛ یک فریب کاری به ظاهر ساده که در تلاش است دست نویسنده را برای خواننده رو نکند. مترجمی که به این سنت آگاه است هوشیار می‌ماند تا در جریان ترجمه‌ی رمان هرگز جایگاه خود را با خواننده‌ای معمولی عوض نکند و فریب نخورد چون اگر او قافیه را ببازد بخش زیادی از تردستی‌های داستانی نویسنده تباه می‌شود.

به همین خاطر مترجم به نوعی نگهبان «ابهام» در رمان نیز شناخته می‌شود؛ نگهبانی که هم هر دو زبان مقصد و مبدا را بلد است و هم به خوبی با ویژگی‌های رمان جنایی آشناست و موفق شده رمان قابل فهمی ارائه دهد. پس به این ترتیب نه تنها فکر نمی‌کنم ترجمه ادبیات ژانر ساده‌تر از آن گونه‌ای از ادبیات داستانی باشد که به عنوان آثار فاخر یا ادبی شناخته می‌شود، بلکه باور دارم ترجمه این آثار دشوارتر هم هستند چون با چند اشتباه کوچک خیلی ظرافت‌ها ممکن است به سادگی از دست بروند. در رمان جنایی این ظرافت‌ها محدود به چند تفسیر و تعبیر و چند دیالوگ نمی شوند و بیشتر در روند داستان نهفته‌اند.

.می‌دانم شما در مورد رمان جنایی اسکاندیناویایی هم پژوهش‌های متعددی انجام داده‌اید. اگر اشتباه نکرده باشم در سال‌های ابتدایی  قرن حاضر بود که رمان جنایی اسکاندیناویایی در انگلستان با اقبال کم نظیری مواجه شد و با فاصله کمی همراه با انتشار سه گانه ی «استیگ لارسِن»(۱۳) به ایالات متحده و کانادا رفت.

به نظر می‌رسد بعد از استیگ لارسن بود که سایر آثار جنایی اسکاندیناویایی با فروش قابل ملاحظه‌ای در دنیای انگلیسی زبان مواجه شد و سپس به نقاط مختلف دنیا رفت. گرچه قبل از کتاب‌های لارسن، رمان‌های «هنینگ مانکل» (۱۴) به انگلیسی ترجمه شده بود و اتفاقاً خوب هم فروش می‌رفتند اما سه گانه لارسن باعث شد رمان جنایی اسکاندیناویایی یا همان «نوآر نوردیک» (۱۵) با تیراژ میلیونی مواجه شود و در برابر رمان جنایی انگلیسی قد علم کند.

با این حال گمان می‌کنم سه گانه لارسن به اندازه آثار جنایی مانکل از ویژگی‌های «اسکاندیناویایی» برخوردار نیستند. کتاب‌های لارسن بیشتر شبیه نوآرهای جدید آمریکایی(۱۶) هستند که در یک آب و هوای سرد رخ می‌دهند. انگار آثار او تا اندازه‌ای «جهانی سازی» شده‌اند که دیگر به صورت آشکار شاخصه‌های جغرافیایی در آنها حرف اول را نمی‌زند و پرداختن به مسائل و مباحث بین المللی در آنها اهمیت بیشتری دارد.

در مقابل وقتی می‌رویم سراغ رمان های جنایی مانکل، شاخصه‌های اسکاندیناویایی وضوح بیشتری می‌یابند. شهروندان خونسرد و عموماً ساکت، بحران ارتباط اجتماعی، مناظر برفی و یخبندان و روزمرگی کسالت بار که بعدها شدیداً  توسط سایر نویسنده‌های اسکاندیناویایی تکرار شد، خیلی بیشتر در آثار مانکل نمود پیدا می‌کند. انگار با لارسن، در اوایل قرن حاضر نوآر نوردیک، پوسته‌ی خود را شکافت و میلیون‌ها مخاطب وفادار و بی‌تاب برای خود دست و پا کرد و بلافاصله بعد از او دوباره به ویژگی‌های سنتی خود برگشت.

انگار که این زیر ژانر جغرافیایی باید کمی عامیانه‌تر می‌شد تا سرها را به طرف خود برگرداند و وقتی توجه ها را جلب کرد دوباره جدیت قبلی خود را بازیافت. به این ترتیب رمان جنایی اسکاندیناویایی بعد از لارسن دوباره به همان ریشه هایی برگشت که در نیمه دوم دهه شصت میلادی توسط زوج نویسنده چپ‌گرا «پیر والو» و «مایا شاول» آغازگر آن بودند.

آنها ده رمان پلیسی با کارآگاهی به نام «مارتین بک» نوشتند تا اولین گونه رمان جنایی به خوانندگان خود ارائه دهند که به شدت ناقد وضع موجود نیز بود و سعی می‌کرد نگاه بدبینانه‌ای به پیشرفت‌های اجتماعی اسکاندیناوی داشته باشد. قبل از آنها در اسکاندیناوی رمان جنایی نوشته شده بود اما این طور رویکرد نقادانه در آنها قابل ردیابی نبود.

آیا واقعاً رمان جنایی اسکاندیناویایی برای جهانی شدن کمی انعطاف به خرج داد و وقتی جایگاه خود را پیدا کرد به طرف ارزش‌های سنتی‌اش بازگشت؟ این ایده می تواند درست باشد یا ناشی از آشنایی نه چندان طولانی من با ادبیات داستانی جنایی اسکاندیناویایی است؟ چون در کشور ما علاقه به این زیر ژانر جنایی حدود ده سال دیرتر از اغلب نقاط دنیا آغاز شد.

کرن سیگو: درست است. اقبال جهانی رمان جنایی اسکاندیناویایی با سه گانه لارسن شکل گرفت. این هم درست است که آثار او اولین مواجهه ادبیات جنایی انگیلیسی-آمریکایی با آثار اسکاندیناویایی نبود. حتی اروپا هم از ادبیات داستانی جنایی اسکاندیناویایی باخبر بود.

آثار آن زوج نویسنده که بهشان اشاره کردید از سال ۱۹۶۷ به بعد به انگلیسی ترجمه شدند و از آن موقع تا حالا چندین اقتباس تلویزیونی و رادیویی از روی آنها در دنیای انگلیسی زبان صورت گرفته. آن زوج رمان‌های خود را از نقطه نظر چپگرایانه ای می‌نوشتند که طی آن نقد تند و تیزی از خشونت جاری در جامعه سوئد مدرن به انجام می رسید. که نمود آشکار آن در مصرف گرایی روزافزون آن جامعه بود. آنها با «دولت رفاه»(۱۷) سوئدی با نگرشی بسیار بدبینانه روبه رو می‌شدند و ایده رفاه و عدالت جامعه گستری را که وعده می‌داد به سخره می‌گرفتند.

آنها نظم بی‌سر و صدای سوئدی را احتمالاً برای اولین بار در کنار وعده‌ی رسیدن به عدالت اجتماعی قرار دادند و نتیجه‌ای که از آن گرفتند بروز خشونت اجتماعی بود؛ خشونتی که ریشه آن در سرخوردگی اجتماعی است.

نقدی که آنها در تمام ده کتاب مجموعه بازرس مارتین بک گنجانده بودند اساس کار جنایی نویسانی شد که «نقد اجتماعی»(۱۸) را تبدیل به بخش جدایی‌ناپذیری از رمان‌های جنایی اسکاندیناویایی کردند. در رمان‌های این زن و شوهر چپ‌گرای سوئدی اضطراب‌های فردی انسان ِ اسکاندیناویایی با مسائل جهانی آن زمان درآمیخته می‌شد و دنیای سیاهی را می‌ساخت.

در واقع این زوج نویسنده «لنز»ی به نویسندگان بعد از خود هدیه دادند تا از طریق آن اضطراب‌های موجود در جامعه‌شان را کشف و بازنمایی کنند. با اینکه آن زمان مسئله مهاجرت هنوز به بحرانی جدی در سوئد تبدیل نشده بود اما آنها به ارتباط میان مهاجرت روزافزون و مسئله ناامنی ِ شهری در شهرهای بزرگ سوئد – البته بی‌آنکه نگاه نژادپرستانه‌ای داشته باشند- پرداختند. پس از آنها، رمان‌های «مارکلوند»(۱۹)، «یو نسبو»(۲۰)، لارسن و مانکل لبریز از مشکلات اقتصادی و بحران مالی جهانی نیز شد؛ نکته‌ای که در رمان های این زوج نویسنده کمتر دیده میَ‌شد.

پانویس:

۱: Karen Seago
۲: City university of London
۳: School of Arts and Social Siences
۴: Literary translation
۵: Slavoj Zizek
۶: Literary fiction
۷: Plot
۸: Socio-Critical
۹: Noir
۱۰: Disparaging  که معنی آن را می‌توان « به طور اهانت وارانه» یا با انکار فضیلت کسی یا چیزی دانست.
۱۱: Commercial
۱۲: domesticate این واژه با عبارات «اهلی کردن» و «رام کردن» نیز قابل ترجمه است.
۱۳: Stieg Larsson
۱۴: Henning Mankell
۱۵: Nordic Noir . برای مطالعه بیشتر درباره این اصطلاح که امروز خود در ژانر جنایی به نوعی به یک زیر ژانر تبدیل شده و تفاوت آن با Scandinavian crime fiction  مراجعه کنید به گفت‌وگوی دیگری که با دکتر «گانهیلد اگر» متخصص ادبیات و سینمای جنایی دانمارک انجام داده بودم که در شماره ۳۸۱۸ روزنامه «جهان صنعت» به تاریخ هفتم دی ۱۳۹۶ منتشر شده است.
۱۶: American neo-noire
۱۷: Welfare state
۱۸: socio-critical
۱۹: Marklund
۲۰: Nesbø

 

برای خواندن مطالب ما می‌توانید به کانال جنایی‌خوانی در تلگرام مراجعه کنید.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

۱ نظر

  • Reply مرتضی آبان ۲۱, ۱۳۹۷

    بابا دمتون گرم!

  • شما هم نظرتان را بنویسید

    Back to Top