کتاب‌ها معرفی

بودای شمشیر باز

دی ۱۱, ۱۳۹۷

وجه دیگری که در این رمان نمی‌توان از آن چشم پوشید رابطه و زندگی عاشقانه شخصیت‌های اصلی است. در زندگی کارآگاه کفاس، عشق شبیه همان الگوی آشنای ماست. بخشنده، مطیع و آماده فداکاری. اما داستان عاشقانه میان «پسر» و مارتا- دختر مددکار اجتماعی در اقامتگاه ویژه معتادین – به این سادگی نیست.

پسر

اثر یو نسبو
مترجم: زهرا نی‌چین

نشر نفیر

ساناز زمانی: رمان قطور ۵۴۴ صفحه‌ای «پسر» نوشته یو نسبو تجربه‌ای فراتر از خواندن یک کتاب جنایی‌- پلیسی نصیب خواننده می‌کند. تجربه‌ای شبیه معاشرت و همنشینی با انبوهی از آدم‌ها که شاید در یک زندگی معمولی هرگز فرصت ملاقات و دیدار با آنها را نداشته باشید. از پلیس‌ها و کارمندان سیستم قضایی گرفته تا تبهکاران بزرگ و مجرمین خرده‌پا در شهر اسلو.

 

این تجربه به این دلیل متفاوت است که حوادث پرتعداد و پیش‌برنده این داستان از نگاه و ذهن آدم‌های گوناگون -که تعدادشان اصلاٌ کم نیست- روایت می‌شوند. نویسنده هیچ ابایی ندارد که در هر صفحه پای شخصیت تازه‌ای را به داستان باز کند و ضمن معرفی‌ او، به شما بگوید که بخشی از ماجرای کلی رمان از دید او چطور اتفاق می‌افتد.

 

اگرچه که بدنه این رمان را دو شخصیت اصلی – یکی پسر و دیگری کارآگاه سیمون کفاس- پیش می‌برند- مانند دو شاهراه با پیچ و خم‌های بی‌شمار که در نهایت متوجه می‌شوید مقصد نهایی هر دو یکیست- اما خرده‌روایت‌ها و شخصیت‌های متعدد دیگرِ ، شما را بر دوش خود در این مسیر به جلو می‌برند.

 

پسر با نام اصلی «سنی لوفتوس» در این رمان، شخصیت گیرا و پرجاذبه‌ایست که تا مدت‌ها از یاد شما نخواهد رفت. تلاش نویسنده برای شکل دهی به شخصیت قدیس‌گونه از او – که ابتدا مجرمی تا خرخره در دام اعتیاد است- در همان صفحات نخست، آغاز می‌شود. شاید استفاده تعمدی از لفظ «پسر» به جای نام واقعی این شخصیت در طول رمان نوعی ارجاع به عنوان یکی از ارکان تثلیث مسحیت باشد.

 

در ابتدای رمان او شمایلی مسیح گونه دارد. مردی با موها و ریش بلند که در سلولش پذیرا و شنوای اعترافات سایر مجرمین است. دستانی شفابخش دارد و برای گناهان آنها طلب بخشش می‌کند. از جایی به بعد اما گویی او از نقشی که سرنوشت برعهده‌اش گذاشته – یعنی به دوش کشیدن بار گناه دیگران- می‌گریزد و در نقش انتقام‌گیرنده و مجری عدالت ظاهر می‌شود. لقب او پس از چنین تحولی اینست. «بودای شمشیرباز» عبارتی که معنایش را از تناقض دو جزء خود می‌گیرد. اسطوره‌ای عاری از خشونت در پیوند با نمادی از خشم.

 

وجه دیگری که در این رمان نمی‌توان از آن چشم پوشید رابطه و زندگی عاشقانه شخصیت‌های اصلی است. در زندگی کارآگاه کفاس، عشق شبیه همان الگوی آشنای ماست. بخشنده، مطیع و آماده فداکاری. اما داستان عاشقانه میان «پسر» و مارتا- دختر مددکار اجتماعی در اقامتگاه ویژه معتادین – به این سادگی نیست.

 

شاید بهتر است ابتدا از خود بپرسیم که چگونه می‌شود مردی بی‌خانمان که تا چند وقت پیش معتاد به هروئین بوده و مظنون قتلهای خشونت باریست را دوست داشت. با پیش‌فرض‌های ذهنی ما از چنین فردی او هرگز شانسی برای پیوندی عاشقانه با دختری شبیه مارتا ندارد اما یو نسبو در این رمان عشق را از منظر دیگری نمایش می‌دهد. عشق میان این دو نفر همان‌قدر که ناگهانی و بی‌دلیل وشهودی شکل می‌گیرد برای ادامه‌اش به هیچ بهانه‌ای جز کششی قدرتمند و رهایی‌ناپذیر نیاز ندارد.

 

چنانچه در این مسیر، دختر از هیچ فداکاری و گذشتی فروگذار نمی‌کند. باورپذیری این عشق به میزان موفقیت نویسنده در ایجاد همدلی با شخصیت ضدقهرمان داستان بستگی دارد. با تاکید و نمایش این نکته که او سرشتی پاک دارد و در طرح‌واره انتقام دست به اجرای عدالتی می‌زند که قانون از انجام آن ناتوان است.

 

اما رمان در وجه معمایی‌اش ابتدا در تلاش کارآگاه کفاس برای حل پرونده‌ای شکل می‌گیرد که ما خیلی زودتر ماهیت مجرم آن را می‌شناسیم. سونی لوفتوس یا همان پسر. اما این تمام ماجرا نیست و بخش زیادی از جذابیت رمان در پیوند و همسویی میان اهداف مجرم و کارآگاه شکل می‌گیرد.

 

به زودی در میابیم که شباهت‌ها و اشتراکات میان این دو بسیار بیشتر از چیزیست که می‌پنداشتیم تا حدی که دلیل دیگری برای نامگذاری شخصیت اصلی به نام «پسر» به ذهنمان خطور می‌کند. رمان «پسر» را می‌توان تلاش جاه‌طلبانه‌ای چه به لحاظ پلات و داستان و چه به لحاظ شخصیت‌پردازی از مجرم و پلیس دانست.

 

اگر به عنوان خواننده خود را به سیر حوادث این رمان بسپاریم با این اطمینان که به هر سوال و راز و رمز و ابهامی در مورد تصمیمهای شخصیتها، انگیزه‌ها و چگونگی عبور از موانع پاسخ داده خواهد شد از تعلیق و دلهره‌ و هیجان داستان لذت خواهیم برد. اما با کمی سختگیری در مورد منطق تغییر و تحول و همچنین تا حدی گره‌گشایی از برخی رازهای مهم داستان، ممکن است در صفحات پایانی به نوعی ناامید شویم.

 

به گمانم افراط نویسنده برای ایجاد کاریزما در شخصیت پسر و همچنین همدلی و همذات‌پنداری با کارآگاه داستان لطمه اصلی را آنجا وارد می‌کند که ما از خود می‌پرسیم آیا به همین سادگی باید بر خطاها و خیانتها بدون مجازات و تنها بر اساس پشیمانی، چشم‌پوشید و از اجرای عدالت به دست کسی که برای این کار انگیزه‌ای شخصی دارد به وجد آمد؟

برای خواندن مطالب ما می‌توانید به کانال جنایی‌خوانی در تلگرام مراجعه کنید.

این مطالب را هم خوانده‌اید؟

بدون نظر

شما هم نظرتان را بنویسید

Back to Top