کارِ خواندنِ داستانهای دومین دورهی جایزهی بهرام صادقی، کمابیش از همان ابتدای رسیدنِ آثار، یعنی اوائل شهریورماه آغاز شد اما هیئت انتخاب (فرشته احمدی، رضا شکراللهی و محمدحسن شهسواری) به طور جدی، خواندن آثار را از ابتدای آبانماه شروع کردند. حدود ۱۰ آذرماه، شصت داستان به مرحلهی بعدی راه یافتند. داوران در این مرحله آثار را جدیتر بررسی کردند. پیدا کردن ۲۰ داستانِ برتر از میان این ۶۰ داستان کار آسانی نبود (واقعاً سطح داستانها به هم نزدیک بود که نشانگر پیشرفت نسل جوان داستاننویس ما ست) و زمانی هم که هیئت انتخاب تصمیم گرفت در این مرحله، نام ۴۰ داستاننویس را اعلام کند، حساسیتها بیشتر شد. بنابراین تصمیم گرفته شد ۳۰ داستان دیگر اضافه شود. این بار با دقت افزونتری این ۹۰ داستان خوانده شد و سرانجام همانطور که شاهد بودید، ابتدا نام ۴۰ نویسنده اعلام شد و در هفتم دیماه هم ۲۰ داستان برگزیده اعلام و برای مطالعهی همگان منتشر شد.
[برای مطالعهی آثار برگزیدهی جایزهی ادبی بهرام صادقی اینجا را ببینید.]
چند نکته:
ـ ملاک داوری داستانها، فهم ما سه نفر از عناصر داستانی (مضمون و شخصیتپردازی و زبان و پلات و فضاسازی و…) بوده است. بدیهی ست نویسندگانی که در این جایزه شرکت کردهاند، فراخوان را نیز مطالعه کردهاند. پس منطقی ست که معتقد باشیم اندکاعتمادی به فهم هیئت انتخاب از عناصر داستانی و اصولاً داستاننویسی داشتهاند. یا باید میداشتند.
ـ مانند بسیاری از مسابقات داستان کوتاه که در ایران برگزار میشود، اسامی شرکتکنندگان در دبیرخانهی جایزه محفوظ ماند. هنوز هم، نه بنده و نه خانم احمدی نام نویسندگانِ بیست داستان برگزیدهی جایزهی ادبی بهرام صادقی را نمیدانیم. البته برای این که دروغ نگفته باشم، دو داستان هست که در جوایزِ دیگر شرکت کرده بودند و از آنجا نام نویسندهشان را فهمیدهام. هماکنون آقایان پاینده و سناپور (داوران مرحله ی بعد) هم در حال مطالعهی این بیست داستان هستند بدون اینکه نام نویسندگانشان را بدانند.
ـ هیچ داستانی (تأکید میکنم که هیچ داستانی) به خاطر مسائل ممیزی از جایزه حذف نشد. گرچه اگر هم با داستانی روبهرو میشدیم که باید حذف میشد، ایرادی بر ما وارد نبود. چون در فراخوان اعلام کرده بودیم که خط ممیزیِ ما، ارشادِ دورهی دکتر مهاجرانی ست. کما اینکه حالا که داستانها منتشر شدهاند، میبینید که برخی از داستانها ممکن است در ارشاد ترسوی این روزها، دچار حذفهایی شوند.
ـ از شما دعوت میکنم بیست داستان برگزیده را بخوانید و اگر داستانی در جایزه شرکت دادهاید آن را با این بیست داستان برگزیده مقایسه کنید. این بار شما ما را داوری کنید.
ـ امیدوارم در مرحلهی بعد نیز با یاری داوران ارجمند، کارها به سامان برسد. همین طور امیدوارم در سومین دورهی جایزهی ادبی بهرام صادقی، هم کیفیتِ کار ما به عنوان برگزارکننده بهتر شود و هم سطحِ داستانهای رسیده بالاتر برود. که نتیجهی آن، جز پیشرفتِ ادبیاتِ این ملک نخواهد بود.
محمدحسن شهسواری، دبیر هیئت داوران دومین جایزهی ادبی بهرام صادقی
***
بیست داستان برگزیدهی دومین دورهی جایزهی ادبی بهرام صادقی
ـ اترک [در طاقچه +]
ـ بازخوانی زندگی وحشتآور آقای هدایتِ جبرپور در تشییع جنازهاش [در طاقچه +]
ـ پیشانی سوراخ من [در طاقچه +]
ـ چال [در طاقچه +]
ـ در خیال بر درختی میوه میدهد [در طاقچه +]
ـ رزم آفتابپرستها [در طاقچه +]
ـ زورآباد [در طاقچه +]
ـ ستارهی شمالی [در طاقچه +]
ـ سگ نجس است [در طاقچه +]
ـ شرطِ باختباخت [در طاقچه +]
ـ صلح در وقتِ اضافه [در طاقچه +]
ـ عصر یک چهارشنبه ی بارانی [در طاقچه +]
ـ ققنوس [در طاقچه +]
ـ گروه پزشکی ۶۳ [در طاقچه +]
ـ لگاح [در طاقچه +]
ـ مارپله [در طاقچه +]
ـ مسعود بیبرگ [در طاقچه +]
ـ میدان آزادی [در طاقچه +]
ـ نسخهپیچ [در طاقچه +]
ـ V «وی» [در طاقچه +]
روی هر عنوان که کلیک کنید، به متنِ داستان در سایت خوابگرد میرسید. در مقابلِ هر عنوان نیز، لینکِ متنِ آن اثر در کتابخوان طاقچه درج شده برای امتیاز دادنِ شما. برای مطالعهی داستانها در طاقچه و امتیاز دادن، باید اپلیکیشن آن را روی موبایل یا تبلتِ خود نصب کنید. نسخهی اندرویدِ آن را میتوانید از این لینک و نسخهی آیاواسِ آن را میتوانید از این لینک بگیرید.
۲ نظر
با سلام.
از هیات داوری انتظار بیشتری میرفت، داستان هایی انتخاب شدن که با اینکه داستان های خوب و قابل اعتنایین ولی اصولا خلاقیت و یا ایده ای نو در چنته ندارن….. نکته قابل توجه اینکه اصولا داستان هایی با ساختار شبیه به هم برگزیده شدن که به نظر من اعمال سلیقه شخصی و علاقه داوران کمی بیش از حد بوده، اگر کمی در مورد نحوه امتیاز دهی به داستان ها و در نهایت انتخاب برترین داستان ها هم توضیح دهید ممنون میشوم. مثلا اینکه چه اصولی مورد توجه داوران قرار داشته!!!
البته شاید هم ایراد از داوران عزیز نباشد و داستان نویسی کشور ما همچنان در ساخت های دو دهه پیش داستان نویسی روز دنیا باقی مانده باشد، ولی به نظر شخصی بنده داستان های برگزیده داستان های بروز با ایده های نو نیستن! و عدم خلاقیت ساختاری در آنها مشهوده.
ای کاش میشد از آرای داورانی مثل دکتر پاینده عزیز تو همون مرحله اول گزینش بهره می بردید که به حق به نطر بنده ایشون بروزترین و باسوادترین منتقد در حوزه داستان کوتاه هستند.
امید است در سال های آتی سطح داستان نویسی و البته داوری هم پیشرفت پیدا کند.
با تشکر از خوابگرد و ارزوی سلامتی برای دستاندرکاران این حرکت ادبی.
مروری بر بیست داستان برگزیده جایزه بهرام صادقی
سراپا آگاهم که امروز در آن کشور موعود زندگی نمیکنم که به خود اجازه دهم در مرور بیست داستان منتخب فلان یا بهمان جایزه جانب ایدهآل گرایی صرف را بگیرم، خردهگیر یا ملانقطی باشم…در سرایی که سامانی ندارد در جهان فقدان پاداش و مکافات در خور… در جهان علیالسویهها… جهان دردناک بحران اقتصادی، در جهان بنگ بنگ و بمب بمب، هجوم همه جانبه تکنولوژی و در همتنیدگی بحرانهای غیر انسانیِ جهانی سزاوار نمیبینم از کسی بپرسم چرا بد مینویسی؟
آگاهم که خلق اثر هنری در چنین معرکهای،بردباری و اصرار بر امر نوشتن در چنین کشوری بیش از آنکه به هرچیز دیگری شبیه باشد به سحر و جادو می ماند.
بنابراین در نگاهم نه به دنبال خرده گیری باشید و نه به دنبال قرض دادن نانی به نامی. که نه نانی وجود دارد و نه نامی به کار کسی خواهد آمد.
این نگاه بیش از آنکه منتقدانه باشد از سر کنجکاوی ست. کنجکاو بودم بدانم – و با نوشتن این سطور این کنجکاوی را بر شما هم فرض کردهام- که امروز هم نسلانم به چه فکر میکنند تاسهایشان را چگونه پرتاب میکنند و مهره هایشان را با چه نیتی و چه نیرویی حرکت میدهند. با این وجود هیچ نگاهی خالی از قضاوت نیست. چرا که خواننده با در نظر گرفتن تمام موانع موجود در راه هنرمند، با در نظر گرفتن تمام بیتوجهیها و نه تنها بیتوجهیها که بازداشتنها،نخواستنها، نبودنها و صفرها… صفرهای بزرگ و مطلق و توخالی بر سر راه…در حین خواندن اثر در حال خرج کردنِ «وقت» این ارزشمندترین داشته هاست. قضاوتی اگر هست ناشی از وقتیست که خرج میکنیم و عایدی ای که به دست می آوریم و ناخوداگاه مقایسه است با آنچه پیش از این داشتهایم. در تلاش برای مقایسه این آثار در مقیاس جهانی نیستم. چرا که واقفم هر لباسی باید در قواره صاحبش باشد و قطعا متناسب با هزینه ای که صرف آن می شود. در ایران صفر.
مضمون ۹ داستان حول عشق و مسائل مترتب بر آن از جمله تنهایی و یا خیانت میگشت: «ستاره شمالی» ، «گروه پزشکی ۹۳»، «ققنوس» ، «عصر چهارشنبه بارانی»، «مسعود بی برگی» ، «شرط باخت باخت»، «چال» ، «اترک» و «وی» از جمله این داستانها بودند. مضمون تنهایی و غربت انسان اگرچه در داستان «میدان آزادی» نمود چشمگیری داشت اما در داستانهای «گروه پزشکی ۹۳»، «وی» و «پیشانی سوراخ من» و «در خیال بر درخت میوه میدهد» نیز به نحوی از انحا خودنمایی میکرد. در پنج داستان شاهد حضور جنگ و تبعات آن نیز بودیم- بعضی از این داستان ها با نمونه پیشین مشترکند- «ققنوس» ، «لگاح» ، «صلح در وقت اضافه» ، «شرط باخت باخت» و «اترک» از آن جمله بودند. اخلاق و پرسش اخلاقی مضمون محوری داستانهای «سگ نجس است»، مارپله ( در بستری تاریخی)، «زور آباد» و «بازخوانی زندگی وحشت آور آقای هدایت جبرپور در تشییع جنازهاش» ، بود. اعتیاد و مسئله شکاف نسلها دو موضوع مطرح شده در داستان «نسخه پیچ» و «رزم آفتاب پرستها» بودند.
بنابراین به طور خلاصه و به ترتیب پنج موضوع عشق، جنگ، غربت انسان، پرسش اخلاقی و اعتیاد از مسائل مورد توجه نسل جوان شرکت کننده در جایزه بهرام صادقی بوده است.
رجعت به گذشته یا بررسی نوستالوژیک گذشته یکی از شیوههای تقریبا تکرار شونده بود که در برخی از داستانها با انگیزه روایت قدرتمندی توام بود و در برخی خیر. این گذشته گاه صرفا گذشتهای شخصی بود که راوی میل به روایت آن داشت مثل «زورآباد» یا «نسخه پیچ» یا «مسعود بی برگی»، «سگ نجس است»، «پیشانی سوراخ من»، «چال» و «رزم آفتاب پرستها» یا به نحوی از انحا با اشاره به نشانهای اجتماعی با گذشته آشنایی از سوی مخاطب گره میخورد که از آن جمله بودند داستانهای مربوط به جنگ یا نقشه قتل مصدق در مارپله یا وقایع مربوط به سال ۸۸ با دیکته برعکس ۷۷ در داستانی دیگر که از آن نامی برم.
رجعت به گذشته و اهمیت آن جلوهگاه دیگری نیز برای بروز داشت به طور مثال داستانهای «پیشانی سوراخ من» یا «بازخوانی زندگی وحشت آور آقای هدایت جبر پور در تشییع جنازه اش» آدمی را به یاد نثر، نگاه و طنز بهرام صادقی می انداخت که البته با توجه به نام این نویسنده بر تارک جایزه چندان دور از ذهن نبود.
داستان عجیبی نیز حضور داشت داستان «وی» که با اصرار در استفاده از واژه های تخصصی زمین شناسی آدم را به یاد نقاشیها و تزئینات آزار دهنده سبک روکوکوی قرن هجده میانداخت و البته تلاش برای بی قصه، قصه گفتن و رسیدن به پایانی متناسب با روایت نکته احتمالا پسامدرنش بود.
سالهاست که منتقدان به عدم حضور تخیل سازنده در عرصه داستان نویسی ایران اشاره میکنند. در این بیست داستان توجه به تمتع موردی و ویژه از تخیل دیده میشد و تعمدا بستر روایت و نقطه تمرکز نویسنده قرار گرفته بود. از آن جمله می توان به داستانهای «ستاره شمالی»، «مسعود بی برگی»، «پیشانی سرخ من» و «عصر یک چهارشنبه بارانی» اشاره کرد که البته چندان هم تازه یا شگفت انگیز نبودند و گاه با استفاده از گفتگوهای پیش برنده و خوب در داستانهای «ستاره شمالی» و «عصر یک چهارشنبه بارانی» به جلوه میآمدند و تحمل پذیر میشدند و گاه نیز با القای نوعی جهان بینی متفاوت در «پیشانی سوراخ من». نویسندگان در داستان های اخیر تمایل بسیاری به شکستن سدهای موجود در روابط علت و معلولی کلاسیک و برگذشتن از عناصر آشنا داشته اند و به نظرم این تلاش ستودنی بود و انتخاب این آثار و فراهم کردن امکانی برای خوانش آنها به جا و درست بود.
مسائل روز و تاثیرات آن بر زندگی روزمره به طور مثال تکنولوژی جدید در داستان «شرط باخت باخت» فرم روایت نامهای را تبدیل به فرم ایمیلی کرده بود و در داستان «گروه پزشکی ۹۳» بهانهای برای روابط علت و معلولی داستان فراهم آورده بود. به نظر من هیچ کدام از نویسندهها در تلاش برای شکستن هنجار زبان و شاید خلق فرم تازه – اگراصولا چنین تلاشی مد نظر بوده است- چندان موفق نبوده اند. اما همه داستانها به نظر سالم و قابل قبول بود.
یکی از ویژگیهای بسیار خوب این مجموعه استفاده درست از عنصر گفتگو بود که در برخی از داستانها صرفا در خدمت پیشبرد داستان قرار میگرفت و در برخی پا را از این هم فراتر گذاشته و به شکل درخشانی در تغییر ریتم و ضرباهنگ اثر یاری رسان بود از جمله در داستانهای «میدان آزادی» ، «مسعود بی برگی»، «ستاره شمالی»،« رزم آفتاب پرستها» و «یک چهارشنبه بارانی».
من تا به امروز نه به نام این بیست نویسنده نگاهی انداختهام و نه می دانم که چند نویسنده زن و چند نویسنده مرد در بین این بیست نفر حضور داشتهاند. و عجالتا علاقه ای هم ندارم نگاهی بیندازم. با اینهمه اگر چیزی به نام زبان زنانه حقیقت داشته باشد. بی آنکه امتیازی به این نکته بدهم یا امتیازی از آن سلب کنم به نظر می رسد داستانهای «ققنوس»، «گروه پزشکی ۹۳ » و شاید «در خیال بر درخت میوه میدهد» از زبانی زنانهتر برخوردار بوده اند و به نظرم دو داستان متاخر از نوعی طروات و نگاه زیبا و شیرین نیز برخوردار بوده اند و جوانی نویسندگانش نیز از میان سطور پیدا بود و خواندن این دو داستان شانس خوبی بود که نصیبم شد.
و اما جهان بینی قابل تامل و متفاوت، مشاهده و بررسی امور جزیی و آنگاه رسیدن به برداشتی تازه از امور کلی جهان یکی از اساسیترین نکتههاییست که دستیابی به آن برای هر نویسندهای آرزوست و به نظرم در برخی از داستانها به شکل قدرتمند و قابل دفاعی ظاهر میشد.این جهان بینی در کنار عوامل فرعیتر داستان نویسی از جمله استفاده درست و به جا از نشانه ها، شخصیت پردازی، توصیف، تصویر و گفتگو در سه داستان این مجموعه به نحو راضی کنندهای به چشم می آمد. شما را که وقت چندانی برای خواندن هر بیست داستان ندارید به خواندن این داستانهای درخشان دعوت میکنم: «میدان آزادی» ، «سگ نجس است» و «صلح در وقت اضافه».
باقی بقایتان.
زمستان سرد و آلوده ۹۴
لیلی خوشدل