آنچه میخوانید، کامنتِ یکی از خوانندگان خوابگرد است که به خاطر مفصل بودن آن و نیز زحمتی که در تحلیل موضوعی و ساختاری کلِ آثار برگزیدهی دومین دورهی جایزهی ادبی بهرام صادقی کشیده، حیفمان آمد آن را به شکل یادداشتِ مهمان منتشر نکنیم. بدیهی ست که آنچه میخوانید، نگاه شخصی این خوانندهی محترم است. همینجا اعلام میکنم که هر یادداشت دیگری هم از این گونه به ما برسد، امکان انتشار آن در خوابگرد به نام نویسندهاش فراهم است.
نویسندهی مهمان: لیلی خوشدل
سراپا آگاهم که امروز در آن کشور موعود زندگی نمیکنم که به خود اجازه دهم در مرور بیست داستان منتخب فلان یا بهمان جایزه، جانب ایدهآلگراییِ صرف را بگیرم، خردهگیر یا ملانقطی باشم… در سرایی که سامانی ندارد، در جهان فقدان پاداش و مکافاتِ درخور… در جهانِ علیالسویهها… جهان دردناک بحران اقتصادی، در جهان بنگبنگ و بومببومب، هجوم همهجانبهی تکنولوژی و در همتنیدگی بحرانهای غیرانسانیِ جهانی سزاوار نمیبینم از کسی بپرسم چرا بد مینویسی؟ آگاهم که خلق اثر هنری در چنین معرکهای، بردباری و اصرار بر امر نوشتن در چنین کشوری بیش از آنکه به هرچیز دیگری شبیه باشد به سحر و جادو میماند. بنابراین در نگاهم نه به دنبال خردهگیری باشید و نه به دنبال قرض دادن نانی به نامی. که نه نانی وجود دارد و نه نامی به کار کسی خواهد آمد.
این نگاه بیش از آنکه منتقدانه باشد، از سر کنجکاوی ست. کنجکاو بودم بدانم ـ و با نوشتن این سطور این کنجکاوی را بر شما هم فرض کردهام ـ که امروز همنسلانم به چه فکر میکنند، تاسهایشان را چگونه پرتاب میکنند و مهرههایشان را با چه نیتی و چه نیرویی حرکت میدهند. با وجودِ این، هیچ نگاهی خالی از قضاوت نیست. چرا که خواننده با در نظر گرفتن تمام موانع موجود در راه هنرمند، با در نظر گرفتن تمام بیتوجهیها و نه تنها بیتوجهیها که بازداشتنها، نخواستنها، نبودنها و صفرها… صفرهای بزرگ و مطلق و توخالی بر سر راه… در حین خواندن اثر در حال خرج کردنِ «وقت»، این ارزشمندترینِ داشتهها ست. قضاوتی اگر هست، ناشی از وقتی ست که خرج میکنیم و عایدیای که به دست میآوریم و ناخوداگاه مقایسه است با آنچه پیش از این داشتهایم. در تلاش برای مقایسهی این آثار در مقیاس جهانی نیستم. چرا که واقفم هر لباسی باید در قوارهی صاحبش باشد و قطعاً متناسب با هزینهای که صرف آن می شود. در ایران، صفر.
مضمون ۹ داستان حول عشق و مسائل مترتب بر آن از جمله تنهایی و یا خیانت میگشت: «ستارهی شمالی» ، «گروه پزشکی ۶۳»، «ققنوس»، «عصر یک چهارشنبهی بارانی»، «مسعود بیبرگ» ، «شرط باختباخت»، «چال»، «اترک» و «وی» از جملهی این داستانها بودند. مضمون تنهایی و غربت انسان اگرچه در داستان «میدان آزادی» نمود چشمگیری داشت اما در داستانهای «گروه پزشکی ۶۳»، «وی» و «پیشانی سوراخ من» و «در خیال بر درخت میوه میدهد» نیز به نحوی از انحا خودنمایی میکرد. در پنج داستان شاهد حضور جنگ و تبعات آن نیز بودیم ـ بعضی از این داستانها با نمونهی پیشین مشترک اند ـ «ققنوس»، «لگاح»، «صلح در وقت اضافه»، «شرط باختباخت» و «اترک» از آن جمله بودند. اخلاق و پرسش اخلاقی مضمون محوری داستانهای «سگ نجس است»، «مارپله» (در بستری تاریخی)، «زورآباد» و «بازخوانی زندگی وحشتآور آقای هدایت جبرپور در تشییع جنازهاش» بود. اعتیاد و مسئلهی شکاف نسلها دو موضوع مطرحشده در داستان «نسخهپیچ» و «رزم آفتابپرستها» بودند.
بنابراین به طور خلاصه و به ترتیب، پنج موضوعِ عشق، جنگ، غربت انسان، پرسش اخلاقی و اعتیاد از مسائل مورد توجهِ نسل جوانِ شرکتکننده در جایزهی بهرام صادقی بوده است.
رجعت به گذشته یا بررسی نوستالوژیکِ گذشته یکی از شیوههای تقریباً تکرارشونده بود که در برخی از داستانها با انگیزهی روایت قدرتمندی توأم بود و در برخی خیر. این گذشته گاه صرفا گذشتهای شخصی بود که راوی میل به روایت آن داشت مثل «زورآباد» یا «نسخهپیچ» یا «مسعود بیبرگ»، «سگ نجس است»، «پیشانی سوراخ من»، «چال» و «رزم آفتابپرستها» یا به نحوی از انحا با اشاره به نشانهای اجتماعی با گذشتهی آشنایی از سوی مخاطب گره میخورد که از آن جمله بودند داستانهای مربوط به جنگ یا نقشهی قتل مصدق در مارپله یا وقایع مربوط به سال ۸۸ با دیکتهی برعکس ۷۷ در داستانی دیگر که از آن نام میبرم.
رجعت به گذشته و اهمیت آن جلوهگاه دیگری نیز برای بروز داشت، به طور مثال داستانهای «پیشانی سوراخ من» یا «بازخوانی زندگی وحشتآور آقای هدایت جبرپور در تشییع جنازهاش» آدمی را به یاد نثر، نگاه و طنز بهرام صادقی میانداخت که البته با توجه به نام این نویسنده بر تارک جایزه، چندان دور از ذهن نبود. داستان عجیبی نیز حضور داشت؛ داستان «وی» که با اصرار در استفاده از واژههای تخصصی زمینشناسی آدم را به یاد نقاشیها و تزئینات آزاردهندهی سبک روکوکوی قرن هجده میانداخت و البته تلاش برای بیقصه قصه گفتن و رسیدن به پایانی بود متناسب با روایت نکتهی احتمالاً پسامدرنش.
سالها ست که منتقدان به عدم حضور تخیلِ سازنده در عرصهی داستاننویسی ایران اشاره میکنند. در این بیست داستان توجه به تمتع موردی و ویژه از تخیل دیده میشد و تعمداً بستر روایت و نقطه تمرکز نویسنده قرار گرفته بود. از آن جمله میتوان به داستانهای «ستارهی شمالی»، «مسعود بیبرگ»، «پیشانی سوراخ من» و «عصر یک چهارشنبهی بارانی» اشاره کرد که البته چندان هم تازه یا شگفتانگیز نبودند و گاه با استفاده از گفتگوهای پیشبرنده و خوب در داستانهای «ستارهی شمالی» و «عصر یک چهارشنبهی بارانی» به جلوه میآمدند و تحملپذیر میشدند و گاه نیز با القای نوعی جهانبینی متفاوت در «پیشانی سوراخ من». نویسندگان در داستانهای اخیر تمایل بسیاری به شکستن سدهای موجود در روابط علت و معلولیِ کلاسیک و برگذشتن از عناصر آشنا داشتهاند و به نظرم این تلاش ستودنی بود و انتخاب این آثار و فراهم کردن امکانی برای خوانش آنها بجا و درست بود.
مسائل روز و تأثیرات آن بر زندگی روزمره به طور مثال تکنولوژی جدید در داستان «شرط باختباخت» فرم روایت نامهای را تبدیل به فرم ایمیلی کرده بود و در داستان «گروه پزشکی ۹۳» بهانهای برای روابط علت و معلولی داستان فراهم آورده بود. به نظر من هیچ کدام از نویسندهها در تلاش برای شکستن هنجار زبان و شاید خلق فرم تازه ـ اگر اصولاً چنین تلاشی مد نظر بوده است ـ چندان موفق نبودهاند. اما همهی داستانها به نظر سالم و قابل قبول بود.
یکی از ویژگیهای بسیار خوب این مجموعه، استفادهی درست از عنصر گفتگو بود که در برخی از داستانها صرفاً در خدمت پیشبرد داستان قرار میگرفت و در برخی پا را از این هم فراتر گذاشته و به شکل درخشانی در تغییر ریتم و ضرباهنگ اثر یاریرسان بود، از جمله در داستانهای «میدان آزادی»، «مسعود بیبرگ»، «ستارهی شمالی»، « رزم آفتابپرستها» و «یک چهارشنبهی بارانی».
من تا به امروز نه به نام این بیست نویسنده نگاهی انداختهام و نه میدانم که چند نویسندهی زن و چند نویسندهی مرد در بین این بیست نفر حضور داشتهاند. و عجالتاً علاقهای هم ندارم نگاهی بیندازم. با این همه اگر چیزی به نام زبان زنانه حقیقت داشته باشد، بیآنکه امتیازی به این نکته بدهم یا امتیازی از آن سلب کنم، به نظر میرسد داستانهای «ققنوس»، «گروه پزشکی ۶۳» و شاید «در خیال بر درخت میوه میدهد» از زبانی زنانهتر برخوردار بودهاند و به نظرم دو داستان متأخر از نوعی طروات و نگاه زیبا و شیرین نیز برخوردار بودهاند و جوانی نویسندگانش نیز از میان سطور پیدا بود و خواندن این دو داستان شانس خوبی بود که نصیبم شد.
و اما جهانبینی قابل تأمل و متفاوت، مشاهده و بررسی امور جزیی و آنگاه رسیدن به برداشتی تازه از امور کلی جهان یکی از اساسیترین نکتههایی ست که دستیابی به آن برای هر نویسندهای آرزو ست و به نظرم در برخی از داستانها به شکل قدرتمند و قابل دفاعی ظاهر میشد. این جهانبینی در کنار عوامل فرعیتر داستاننویسی از جمله استفادهی درست و بجا از نشانهها، شخصیتپردازی، توصیف، تصویر و گفتگو در سه داستان این مجموعه به نحو راضیکنندهای به چشم میآمد. شما را که وقت چندانی برای خواندن هر بیست داستان ندارید به خواندن این داستانهای درخشان دعوت میکنم: «میدان آزادی» ، «سگ نجس است» و «صلح در وقت اضافه».
باقی بقایتان.
زمستان سرد و آلودهی ۹۴
لیلی خوشدل
***
بیست داستان برگزیدهی دومین دورهی جایزهی ادبی بهرام صادقی
شما هم تا هفتم بهمنماه ۹۴ فرصت دارید که به داستان دلخواهتان امتیاز بدهید. روی هر عنوان که کلیک کنید، به متنِ داستان در سایت خوابگرد میرسید. و در مقابلِ هر عنوان، لینکِ متنِ آن اثر در کتابخوان طاقچه درج شده برای امتیاز دادنِ شما. برای مطالعهی داستانها در طاقچه و امتیاز دادن، باید اپلیکیشن آن را روی موبایل یا تبلتِ خود نصب کنید. نسخهی اندرویدِ آن را میتوانید از این لینک و نسخهی آیاواسِ آن را میتوانید از این لینک بگیرید.
ـ اترک [در طاقچه +]
ـ بازخوانی زندگی وحشتآور آقای هدایتِ جبرپور در تشییع جنازهاش [در طاقچه +]
ـ پیشانی سوراخ من [در طاقچه +]
ـ چال [در طاقچه +]
ـ در خیال بر درختی میوه میدهد [در طاقچه +]
ـ رزم آفتابپرستها [در طاقچه +]
ـ زورآباد [در طاقچه +]
ـ ستارهی شمالی [در طاقچه +]
ـ سگ نجس است [در طاقچه +]
ـ شرطِ باختباخت [در طاقچه +]
ـ صلح در وقتِ اضافه [در طاقچه +]
ـ عصر یک چهارشنبه ی بارانی [در طاقچه +]
ـ ققنوس [در طاقچه +]
ـ گروه پزشکی ۶۳ [در طاقچه +]
ـ لگاح [در طاقچه +]
ـ مارپله [در طاقچه +]
ـ مسعود بیبرگ [در طاقچه +]
ـ میدان آزادی [در طاقچه +]
ـ نسخهپیچ [در طاقچه +]
ـ V «وی» [در طاقچه +]
۱۴ نظر
چقدر حضور انسان هایی مثل این نویسنده دلگرم کننده و شادی آور است. این که کسی با این دقت و وسواس همه کارها رو بخونه و نظرشو هم برای بقیه بنویسه جدا قابل تقدیره.در اینترنت سرچی کردم و ندیدم که خانوم خوشدل صاحب کتابی باشند. امیدوارم حضور ایشان را به عنوان یک منتقد حرفه ای بیش از پیش شاهد باشیم. از بند بند نوشته معلوم بود که نویسنده آدم دلسوز و بی طرفیه. ما واقعا به چنین افرادی در جامعه ادبی نیاز داریم. هرجا هستید شاد و سربلند باشید. راستی در مورد داستان میدان آزادی و سگ نجس است کاملا با ایشون موافقم. اگر چه در مورد صلح در وقت اضافه خب…حالا پنج شش داستان هست که هنوز باید بخونم .
ممنون خوابگرد عزیز مهمونی بامزه ای ترتیب دادی حواست هست؟سرمون گرم شده حسابی.
با سلام و عرض ادب خدمت همه هنرمندان و نویسندگان گرامی!
راستش واژه هایی مثل خلاقیت، نوآوری، تخیل و پرداختن به فرم واژه هایی هستند که صرفاً جهت لفاظی بکار برده میشوند و فقط استفاده تبلیغاتی دارند. در عمل تمامی دوستانی که مدعی هستند میبینیم که به راحتی خط قرمز بر داستان هایی می کشند که از این عناصر در داستان استفاده می کنند. چرا همیشه داستان های خطی و شبیه به هم را در مراحل پپایانی همه جشنواره ها شاهدیم! و آیا واقعا علت نبود داستان نویس خلاق هست؟ داستان نویسی که نتواند از عنصر تخیل به نحو مطلوب تری در داستان استفاده کند؟ جواب ساده است، کافی ست به نوع داوری ها نگاه شود. اندیشه های کاملاً همشکلی که بر همه جشنواره ها حکم فرما هستند. کاش امکانش بود و همه داستان های شرکت داده شده به اشتراک گذاشته می شدند و خوانده می شدند و به داوری ها هم نمرده داده می شد. نه فقط این جشنواره که تمام جشنواره ها را عرض می کنم. آنوقت علت اصلی درجا زدن و نبود خلاقیت در دنیای داستان امروز مشخص می شد.
خوشبختانه امثال بهرام صادقی اولین اصل داستانی را که به امثال ما یاد دادند این است که نویسنده باید بتواند داستان خودش را بنویسد. اصل و جوهره خودش را خلق کند و بتواند داستانی جدید را به عرصه ظهور برساند. ولی متاسفانه امروزه ما شاهد این هستیم که کسانی که دم از نبود خلاقیت می زنند واژه پست مدرن را تبدیل به انگی کرده اند که نویسندگان گمراهی که اصل و ماهیت داستان نویسی را فراموش کرده اند به این شکل می نویسند. و اصالت در نوشتن را در این میبینند که حتما باید مانند بزرگانی چون بهرام صادقی بنویسید. در صورتی که همان طور که خدمتتان عرض کردم این بزرگواران اولین چیزی را که با نوشته هایشان به ما آموزش میدهند خلاقیت است نه تقلید! عنصری که این روزها کمترین بها را به می دهند…
در پایان هم با آرزوی سلامتی و کامیابی برای همه اهالی قلم و کتابخوانی امیدوارم بستری مناسب برای سنجش داوری ها هم در جشنواره ها گذاشته شود…
سلام.
نوشتید «راستش واژه هایی مثل خلاقیت، نوآوری، تخیل و پرداختن به فرم واژه هایی هستند که صرفاً جهت لفاظی بکار برده میشوند و فقط استفاده تبلیغاتی دارند.» با احترام، به نظرم این طور نیست. حرف شما خیلی کلیه و اساسا کلیگویی کار خطرناکیه. یا نوشتید «چرا همیشه داستان های خطی و شبیه به هم را در مراحل پپایانی همه جشنواره ها شاهدیم!» کلمهی «همه» از اعتبار نظر شما کم میکنه.
ببینید بنده هم برای این جایزه داستان فرستادم و فکر میکردم داستانم بین انتخاب نهایی داورها باشه. اما خوب نیست. ناراحت کننده است اما در قدم اول باید شرایط جایزه و داوریها رو پذیرفت و حتی گاهی در مورد داستانی که نوشتیم تجدید نظر کرد. بنده نمیدونم چی باعث شده متن شما این قدر عصبانی به نظر بیاد اما بین این بیست داستان بنده چهارتا داستان فوقالعاده و غبطهانگیز خوندم و بقیه هم به جز هفت هشتتا خوب بودن. حالا چون بنده از تعدادی از داستانها خوشم نیومد دلیل نمیشه انتظار داشته باشم داورها هم این طور برخورد کنند. البته قطعا خود شما این موضوع رو بهتر از بنده میدونید.
نوشتید «امیدوارم بستری مناسب برای سنجش داوری ها هم در جشنواره ها گذاشته شود.» سوال این که چه بستری مناسبتر از این؟ از بین چندصد داستان، بیست داستان انتخاب شده و داورها بزرگوار بوده و هستند، خودشان و انتخابشان را مورد سنجش قرار دادهاند. ایشان و برگزارکنندگان جایزه میتوانستند خیلی ساده بدون انتشار داستانها سه یا چهار داستان نهایی را اعلام کنند و تمام. اما لطف کردند و به مخاطبان جایزه احترام گذاشتند. بنابراین به نظرم بیانصافی است که زحماتشان را به هر دلیلی نادیده بگیریم.
به امید روزی که همه، حوصله داشته باشیم، بی قصد و غرض داستانهای هم دیگه رو بخونیم، نظر بدیم و باعث پیشرفت هم بشیم.
بهتر نیست فعلا کامنت ها در حد همون کامنت باقی بمونن و به خواننده ی داستان ها جهت ندیم تا تمام داستان ها خونده بشن.
سلام.
وقتتون بخیر.
کامنت ایشون، کامنت خیلی خوبیه اما به نظرم بهتر بود بعد از اعلام نتایج این کامنت و همهی کامنتهای مشابه دیگهای که ممکنه به دستتون برسه رو منتشر کنید.
با احترام به نظر دوستان ، از گردانندگان این سایت ارزشمند به خاطر انتشار مطلبم سپاسگزارم.
تا جایی که بنده اطلاع دارم منتقدان کشورهای مختلف صبر نمیکنند تا بعد از اعلام جوایز سینمایی و ادبی نظرشان را بنویسند به محض اینکه کتابی منتشر میشود یا فیلمی اکران میگردد آنها هم به فکر انجام وظیفه خود میافتند. به گمانم کم کم وقتش رسیده که پویاتر از این باشیم و در قبال هنرمندانمان بیش از این احساس مسئولیت کنیم. من به شخصه بیش از آنکه از انتشار مطلبم تعجب کنم از سکوت دیگران و منتقدان حرفه ای تر در عجبم.
با درود و عرض احترام صمیمانه به تک تک دوستان.
با سلام.
بله. از منظری که شما میفرمایید کاملاً درسته. اما بعضی از دوستانی که امید دارند داستانشون برندهی بخش مردمی بشه وقتی در یک یادداشت رسمی از سایت جایزه بخوانند: «شما را که وقت چندانی برای خواندن هر بیست داستان ندارید به خواندن این داستانهای درخشان دعوت میکنم: «میدان آزادی» ، «سگ نجس است» و «صلح در وقت اضافه».» ممکنه از کامنت شما ناراحت بشن که البته به شخصه معتقدم نباید این طور باشه.
به نظر من چه خوب میشد اگه اینطور کامنتها و نقد و بررسیهایی مثل نقد خانم خوشدل، زیادتر میشد. تنور مسابقات خیلی گرمتر میشد. البته الان هم حسابی شور و شوق بین همه به وجود اومده. این زمستون خیلی چسبید خوندن این داستانها و بحث با دوستان دربارهی اونها. جالب اینکه داستانی که فکر میکنی از نظر تو زیاد خوب نیست دوست دیگری که نظرش را قبول داری، میگوید عالی است. اینجاست که میفهمیم چقدر سلایق متفاوت است و داورها خوب عمل کرده اند. من به شخصه ده داستان خیلی خوب در جشنواره دیدم. که این تعداد برای یه جشنواره ایدهآله. خیلی از جشنوارهها اعتبارشان تنها به یکی دو تا داستان است. هرچند دوتا از داستانها هستند که تقریباً نود درصد از کسانی که ادبیات را جدی دنبال میکنند آن را ضعیف میدانند و از حضورشان تعجب کردهاند و اتفاقاً به همین دلیل حاشیهساز شده اند. اما حتا اگر حرف آنها درست باشد و داورها اشتباه کرده باشند، دو اثر در بیست اثر، یعنی اشتباه ده درصدی! چیزی نیست، به جایش حس تشکرآمیزی دارم به داورها که اینقدر وقت گذاشته اند که بتوانم از هجده داستان لذت ببرم و ده داستان هم مرا کیفور کند.
جدا از این، وقتی میبینم در سایت طاقچه هم اینقدر سَرِ داستانها بزن و بکوب است، حال میکنم. انگار خیلی وقته نداشتیم از این چیزها. یخ کرده بودیم. مرده بودیم. یادمان رفته بود وقتی داستان مینویسیم باید مخاطب هم نظری بدهد، فحشی بدهد، تشویقی بکند. درست است که توی طاقچه هم بعضاً میبینیم یکدفعه یکی میآید و به همه تکستاره میدهد و نظر بد میگذارد، اما برای داستان خودش یا رفیقش پنج ستاره میدهد و از او تعریف میکند. درست است که این اخلاقی نیست و کامنتهای محقْانه را هم زیر سوال میبرد و اولش به من نویسنده برمیخورد وقتی میبینیم که این دهتا تکستاره در کمتر از پنج دقیقه به اثر من دادهاند و یکی از این بیست نفر با دوستنانش بسیج شده که ضد حال بزند به داستانهایی که حالا به هر دلیلی بیشتر مورد توجه قرار گرفته اند. ولی بعد میگویم بیخیال! همین هم خوب است. دست و پا زدن، هرطور هم باشد، از مردن که بهتر است.
یکی از دوستان فرموده اند : هرچند دوتا از داستانها هستند که تقریباً نود درصد از کسانی که ادبیات را جدی دنبال میکنند آن را ضعیف میدانند و از حضورشان تعجب کردهاند !
سوال: شما این درصد را از کجا بدست آوردی؟
سوال بعدی: شما اگه خودت نویسنده ای، چطور فهمیدی داستان خودت خوبه و از بقیه خوب نیست؟ از همان نود درصد کذایی؟
وقتی در عرض یک شب ۱۲ تا رای ۱ به داستان بنده اضافه شده و هیچ نظری هم راجع بهش نگفتن، از کجا میشه فهمید که این داستان خوب بوده یا بد؟ آیا ملاکی به جز رای داوران داریم؟
به نظر من هم چند تا از داستانها واقعا خوب نبود. اما این فقط یک نظر شخصیه. و من از جانب ۹۰ درصد نامعلوم حرف نمیزنم. در این کشور، ما با سوادی نداریم که بخواهیم روی نظرش قسم بخوریم! وقتی اصغر فرهادی اون همه جایزه برد و اسکار گرفت ؛ خیلی از منتقدیدن و منتقد نماها بودن که از اول تا آخر داستان و فیلم ایراد گرفتن و کوبوندن و کوبوندن.
نکته بعد اینکه بنده هم با قسمت آخر نقد خانم خوشدل کاملا مخالفم. ایشون حق آوردن اسم سه داستان رو نداشتن. نظر شخصی ایشون نبایستی اعمال میشد. و البته مسولین سایت هم مقصر هستند و نبایستی منتشر میکردن. ( حالا چه داستان من جزو این سه داستان باشه و چه نباشه)
نمیدانم چرا حق سخن گفتن را میخواهیم بگیریم از دوستان منتقد. حق اسم بردن را، حق نقد کردن را. و نمیدانم چرا میخواهیم وانمود کنیم که امکانِ نقدی که در آن سلیقه ی منتقد دخیل نباشد، وجود دارد. و باز نمیدانم چرا میخواهیم حتا سایت خوابگرد هم بعضی از نقدها را تا روز موعود منتشر نکند. فکر نمیکنم این نقدها روی داوری تاثیر داشته باشد. و تازه اصلن تاثیر داشته باشد. اگر در این نقدها چزی هست که به کار داوران آید، اگر این نقدها منطقی دارد، روشی دارد، که فبهالمراد. اگر هم منطقی ندارد که تاثیر نخواهد گذاشت. تنها ممکن است روی خوانندگان طاقچه اثر بگذارد. که آن هم طبق ظواهر موجود ، بیشتر تبدیل شده به ایمیل ساختن و یوزر ایجاد کردن و جنگِ میانِ دوستان و فک و فامیل نویسنده ها با هم که هب دوست ۵ بدهند و به رقیبِ دوست، یک و دو.
در این ناعقلانیت، نقد- چه نقد تکنیکال و چه نقد ذوقی- کمی فضای کار را عقلانی تر میکند. و نقد در ذات خود افشاگر است. نقدِ پرده پوش که نداریم. نقد بی اسم که نداریم. خوبی این جایزه همین منتشر کردن داستانها و نقد نوشتن بوده از ابتدا.
سلام.
در مورد این که نوشتید «تنها ممکن است روی خوانندگان طاقچه اثر بگذارد. که آن هم طبق ظواهر موجود ، بیشتر تبدیل شده به ایمیل ساختن و یوزر ایجاد کردن و جنگِ میانِ دوستان و فک و فامیل نویسنده ها با هم که هب دوست ۵ بدهند و به رقیبِ دوست، یک و دو.» واقعاً اگر این اتفاق در حال رخ دادن باشه جای تاسف داره. نمیدونم در حال حاضر امکانش هست یا نه؟! اما امید که سالهای بعد راهکاری اندیشیده بشه. مثلاً سابقهی عضویت رایدهندگان ملاک قرار بگیره یا راه چارهی دیگهای که انتخاب مردمی هم انتخاب درست و به حقی باشه. چون در چنین شرایطی(اگر گفته شما درست باشه.) قاعدتاً شخصی برنده است که روابط عمومی بهتری داشته نه الزاماً قلم بهتری. ضمن این که دوستان یا هواداران آن عزیز نویسندهای که این طور برخورد میکنند، کم از دشمن نیستند چون در چنین شرایطی(باز هم تاکید میکنم اگر این شرایط واقعاً حاکم باشه.) عزیزی که برنده خواهد شد، حس برندهی واقعی را نخواهد داشت و دیگران جور دیگری به او و داستانش نگاه خواهند کرد هر چند این داستان جزو بیست داستان نهایی باشه.
البته همه ی دلایل بالا که دوستمون گفت به اضافه ی تا حدودی دلایل نیمچه ادبی در انتخاب بهترین اثر مردمی نقش داره. ولی جالب اینکه مهمترین نقش رو یه چیز دیگه ایفا میکنه. اگه دقت کنین شش داستانی که بیشترین رای رو آوردن چهارتاش بالای صفحه ی طاقچه است و چارتا داستان اول صفحه است و دوتاش هم آخر صفحه تک افتاده اند. و ناخوداگاه این شش تا بیشتر دیده میشن. یعنی برد کردند به خاطر ترتیب الفبایی سایت طاقچه. البته کاریش هم نمیشه کرد، بالاخره باید یه جور داستانها رو میچیدن. این نشون از تنبلی داستان خوان ها میده که حوصله شون نشده بقیه ی داستانا رو بخونن. یا اینکه باید منتظر باشیم تا نوبت به خوندن بقیه هم برسه.
البته من به شخصه نمیخواستم رای گیری طاقچه رو بی اعتبار جلوه بدم. و از همین الان هم تبریک میگم به نویسنده ی برگزیده ی بخش طاقچه. و حتما جذابیت های روایی هم تاثیر خودش رو داره.
نه میشه اثبات کرد و نه میشه تهمت زد. من واقعاً عذرخواهی میکنم اگه شبهه افکنی کردم. قصدم کوبیدن جریان طاقچه نبود. بیشتر تایید نقدهای نوشتاری بود ولی حالا میبینم انگار اجر سایت طاقچه رو ناخوداگاه ضایع کردم.
بی انصافی نباید کرد. تا دو سه روز اول هجومی در کار نبود به اون صورت. اکثر داستانها با یک شیب ملایم پیش میرفتن. و اگر نویسنده ای تعقیب میکرد جایگاه اثر خودش رو در نظر مخاطب میدید و میفهمید. من به شخصه حتا دیدم که نسبت آرا در صبح و عصر و شب تفاوت میکند. و این برای منِ نویسنده بسیار ارزنده و کارا بود. من میتوانستم حس افراد را وقتِ خواندن اثرم بفهمم بدونِ اینکه آشنایی شخصی در قضاوتشان اثر گذار بوده باشد.این هدیه ی بزرگی بود به من. تا اینکه هجوم دوستان من و دوستان دیگر داستان نویسان آغاز شد. فکر هم نمیکنم تا ۷ بهمن جریان اینطور ادامه پیدا کند. اگر از مبلغ جایزه ی طاقجه صرف نظر کنیم، درسهای بزرگی برای منِ نویسنده داشت این رای ها. نویسنده اگر بخواهد بفهمد ، میداند که کجای مسابقه رای هایش را دوستان خود و دوستان دیگر داستان نویسان به حسابشریخته اند و کجا را نریخته اند. از شیب رای ها میشود نظر خوانندگان ناشناس را فهمید. میشود توزیع نرمالی حدس زد. پس نمیشود تهمت زد به نفرات اول که جایزه تان حاصل لطف دوستانتان است. نمیشود چنین چیزی را اثبات کرد. شاید برای برنده ی نهای اینطور نبوده نباشد. تهمت بزرگی ست . کسی جز نویسنده ی داستان این را نخواهد فهمید. او بوده که روند رای گیری را مشاهده کرده است. از نظر مالی هم هر کسی برنده میشود، نوش جانش. حتا با نگاه اقتصادی و داد و ستدانه و ارزش مالی، تا اینجا که خوانده ام، همه ی داستانها به اندازه ی مبلغ جایزه ی طاقچه می ارزیده اند :))) نوش جان برنده اش.
حالا برای دوره های دیگر میشود تمهیداتی سنجید که نتیجه ی ماجرا به واقعیت رای گیری نزدیک تر باشد. مهم عمل است. در عمل کردن است که عیوب پیدا میشوند. و ذاتِ عمل کردن با مفهوم نقصان به صورت ذاتی در ارتباط است. هر عملی نقایصی دارد. تنها چیز بی نقص، بی عملی ست. بی عملی، لیاقت نقص را هم ندارد.
پس به سهم خودم تشکر میکنم از گردانندگان سایت طاقچه، برای دست به عمل زدنشان.
سلام
بهترین راهکار برای جلوگیری از اجحاف در حق بیست نویسنده برتر ( حداقل با امکان خطای کمتر و نه بهترین راه ) این است که در پایان مهلت رای گیری در سایت طاقچه – آراء یک و پنج ستاره لحاظ نشود .