بنا به وعده، فهرست بیست داستان برگزیدهی دومین دورهی جایزهی ادبی بهرام صادقی را اعلام میکنم و همه را فرامیخوانم به ضیافتِ مطالعهی این آثار که مجموعهای ست از بهترین داستانهای کوتاه سال. هماکنون داوران دورهی نهایی به بررسی این آثار مشغول اند. شما نیز میتوانید در بخش جنبیِ این جشنواره، یعنی جایزهی کتابخوانِ طاقچه به سه اثر برگزیدهی خوانندگان، شرکت کنید و به داستان دلخواهتان رأی بدهید.
روی هر عنوان که کلیک کنید، به متنِ داستان در سایت خوابگرد میرسید. در مقابلِ هر عنوان نیز، لینکِ متنِ آن اثر در کتابخوان طاقچه درج شده برای امتیاز دادنِ شما. امیدواریم که بتوانیم با مشارکتِ همهی شما داستاننویسان و منتقدان و علاقهمندان، سه اثر برتر به انتخاب هیئت داوران و سه اثر محبوب به انتخابِ کاربرانِ طاقچه را در بهمنماه اعلام کنیم.
بیست داستان برگزیدهی دومین دورهی جایزهی ادبی بهرام صادقی
ـ اترک [در طاقچه +]، امین اطمینان، مشهد
ـ بازخوانی زندگی وحشتآور آقای هدایتِ جبرپور در تشییع جنازهاش [در طاقچه +]، م.ر.ایدرم، قم
ـ پیشانی سوراخ من [در طاقچه +]، نادر ساعیور، تبریز
ـ چال [در طاقچه +]، نجمه سجادی، تهران
ـ در خیال بر درختی میوه میدهد [در طاقچه +]، فرهاد بابایی، تهران
ـ رزم آفتابپرستها [در طاقچه +]، علی محمدی کاشانی، تهران
ـ زورآباد [در طاقچه +]، مصطفی شمس، کرمان
ـ ستارهی شمالی [در طاقچه +]، نگار محقق، شیراز
ـ سگ نجس است [در طاقچه +]، اشکان اختیاری، کرمانشاه
ـ شرطِ باختباخت [در طاقچه +]، نازلی گلچهره حسینی، مشهد
ـ صلح در وقتِ اضافه [در طاقچه +]، نغمه کرمنژاد، شیراز
ـ عصر یک چهارشنبه ی بارانی [در طاقچه +]، علیرضا فنائی اصفهانی، اصفهان
ـ ققنوس [در طاقچه +]، سید میثم رمضانی، قم
ـ گروه پزشکی ۶۳ [در طاقچه +]، یاسمن رحمانی، تهران
ـ لگاح [در طاقچه +]، نسیم مرعشی، تهران
ـ مارپله [در طاقچه +]، مریم منصوری، تهران
ـ مسعود بیبرگ [در طاقچه +]، سروش قاسمیان، تهران
ـ میدان آزادی [در طاقچه +]، بهزاد ناظمیانپور، شاهرود
ـ نسخهپیچ [در طاقچه +]، ابوذر قاسمیان، جهرم
ـ V «وی» [در طاقچه +]، فرشاد موسیزاده، تهران
شایان ذکر است که در فراخوان جایزهی ادبی بهرام صادقی ۹۰۱ داستان کوتاه به دبیرخانه رسید و داوران مرحلهی نخست، ابتدا چهل داستان را برای مرحلهی بعد انتخاب کردند و از میان این چهل داستان نیز، این بیست اثر را شایستهی عنوانِ برگزیده میدانند. داوری نهایی این جایزه بر عهدهی فرشته احمدی، حسین پاینده، حسین سناپور و محمدحسن شهسواری ست. انتشار نقدِ مکتوب ۲۰ اثر برگزیده به قلم یکی از داوران منتقد هم از دیگر برنامههای جانبی این جایزه است که در پایان مسابقه در سایت خوابگرد انجام خواهد گرفت.
مدیرانِ طاقچه نیز اعلام کردهاند که در پایان مهلت رأیگیری در این کتابخوان الکترونیکی، به یکی از کاربرانِ شرکتکننده در این نظرسنجی، یک دستگاه گوشی سامسونگ J5 هدیه خواهند کرد.
ـ صفحهی ویژهی آثار برگزیده در کتابخوان طاقچه [+]
برای مطالعهی داستانها در طاقچه و امتیاز دادن، باید اپلیکیشن آن را روی موبایل یا تبلتِ خود نصب کنید. نسخهی اندرویدِ آن را میتوانید از این لینک و نسخهی آیاواسِ آن را میتوانید از این لینک بگیرید.
۱۹ نظر
با سلام و خسته نباشید. چرا اسامی نویسنده ها رو نذاشتید؟ در پایان هر داستان بایستی اسم نویسنده نوشته میشد. به نظر من آوردن اسم نویسنده در رای گیری تاثیری نداره.
زیاد کارتون جالب نبود.
ذکر نکردن اسامی به خاطر آییننامهی داخلی مسابقه است که داوران از نام نویسندگان باخبر نباشند. هماکنون نیز چهار داور محترم دورهی نهایی، از اسامی نویسندگان اطلاع ندارند.
سلام و سپاس از شما
[…] برگزیده و آشنایی با چگونگی رأی دادن به داستانها اینجا را […]
داستان سگ نجس است را در اپلیکیشن طاقچه پیدا نمی کنم، لطفا راهنمائی کنید
مشکلی روی طاقچه داشت که حل شد.
آقای شکرالهی عزیز ! خسته نباشید.
سلام و خسته نباشید به شکراللهی عزیز
نحوه رای دادن فله ای بعضی از خوانندگان (فقط یک ستاره ) به داستانهای برگزیده کمی دور از انصاف و عدالت است . انگار یک هجمه ای است که صرفا برای پایین کشیدن معدل داستانهاست .
کاش فکری به حال این کینه ورزی ها بود . کینه ورزی با اصل جایزه ادبی وانتخاب داوران و نیز کینه ورزی وحسادت با نویسنده های غیر اشنا
حقیقت برای من هم نحوهی رایدهی و هجوم یکبارهی آرای یک ستاره به بعضی داستانها (به اصطلاح ایرانیبازی) جالب توجه بود. اما به هر صورت ثمرهی اصلی این قبیل کارها برای خود مردم خواهد بود که یاد بگیرند داستان بخوانند.
ممکن است بعضی خوانندگان عادی اشتباهاً خودشان را در موقعیتی ببیند که مثل معلمی غرغرو برگهها را یک یکی تصحیح کنند و روی بعضی پاسخها را با عداوت خط بزنند، ولی به هر حال غرغر خواننده هم برای نویسندهای که ندرت صدایی میشنود به از هیچ است.
در آخر مفید فایده نیست که شکها و فرضیههایمان را دربارهی کینهورزی عمدی عدهای، سریعا عین واقعیت بدانیم. مفیدتر این است که فرض کنیم اینها همه زور زدن ابتدایی برای یادگیری روند داستاننویسی و داستانخوانی اند. اگر هم که کسی برفرض غرضورزی میکند، بالاخره باید بداند که ماکیاولیسم در ادبیات جوابگو نیست چون یک روز زمستان فرهنگ تمام خواهد شد و روی سیاهیاش برای ذغالهایی خواهد ماند که به جای بالا بردن خودشان، فقط یادگرفتهاند زیر پای بقیه را خالی کنند.
با عرض تشکر خدمت جناب شکراللهی و تمامی دستاندرکاران این امر مبارک که به این زمستان سرد حلاوتی دگر بخشیدند
سلام و خسته نباشید به داوران و دبیرخانه جایزه بهرام صادقی. بعضی از داستان های این دوره جدا درخشان اند. داستان اترک به معنی واقعی نمونه یک داستان کوتاه عالی از نویسنده ای است که هم ایده داستان دارد و هم از جهان چیزهایی میداند. داستان چال اگرچه سوژه ی نویی نداشت اما آنقدر در زبان روایت و فضاسازی قدرتمند بود که در زمره داستان های طراز اول دانسته شود. حکایت تشییع جنازه آقای جبرپور هم یک فاتنزی خلاقانه و با نبوغ بود که با زبان نقادانه و طنازانه ترکیب جذابی ساخته بود. داستان نسخه پیچ هم اگرچه از جای دیگری شروع شد و به جای دیگری رسید اما داستان خوب و چفت و بست داری بود. داستان وی روایت خوبی داشت و به نظر میرسید نویسنده درباره چیزهایی که میداند نوشته، اما فقدان داستان شما را در نهایت میرساند به یک چرای بزرگ در انتهای آن. و خواندن همه ی این داستان های خوب را مدیون دقت و وسواس داوران و دبیر محترم جایزه هستیم.
سید رضای عزیز ،خسته نباشید .درود و سلام برشما
سلام بر شما و ممنون ام.
اگه نویسنده ای با اسم خودش داستانش رو در سایت یا وبلاگی بذاره و یا لینک داستانش رو در جایی بذاره و خلاصه مشخص بشه که کدوم داستان متعلق به کی هست ، آیا از نظر داوران و یا برگزار کنندگان این مسابقه مشکلی پیش میاد؟
ذکر نکردن نام نویسندگان بر اساس آییننامهی داخلی جایزه است و رعایت آن برای دبیرخانه یک مسئولیت است. طبعاً نمیتوانیم از دیگران چنین توقعی داشته باشیم.
درود و سپاس از تلاش های شما جناب شکراللهی
به نظرم فضای رقابت همیشه و همه جا حاشیه هایی به همراه خواهد داشت گاهی طبیعی ونرمال و گاهی هم افراطی
شاید اگر بستری که ممکن است این رقابت را به سمت و سوی غلطی بکشد فراهم نباشد بر کیفیت کار بیافزاید.
به نظر من در این جایزه هم اگر نتایج آرا تا پایان زمان نظرسنجی پنهان باشد ، هم از حاشیه ها می کاهد و هم غیرقابل پیش بینی بودن آن جذابیت نتایج را افزایش می دهد.
سلام
منظور از مسولین سایت در اینکه نسبت به بعضی از داستانها لطف خاصی داشته اند و در چپ و راست و بالا و پایین صفحه ورودی اسم آنها را زده اند و زیر عنوان ” این مطلب را خوانده اید” دوباره عنوانشان را زده اند چیست؟
یعنی به زور هم که شده بروید و این مطالب را بخوانید؟ یعنی قرار است همینها رای بیاورند؟
مسئولان سایت نقشی در انتخاب دیگر مطالب در پایین هر مطلب ندارند. سیستم مدیریت سایت به طور خودکار، در پای هر مطلب، سه مطلب دیگر از همان بخش سایت را انتخاب میکند و نمایش میدهد. این یک امکان خودکار است که نه فقط در این سایت که در بسیاری از سایتهای دیگر هم تحت عناوین متفاوت استفاده میشود. در ضمن، رأیگیری در طاقچه انجام میشود و انتشار داستانها در خوابگرد صرفاً برای مطالعهی علاقهمندان و نظرنوشتن در بارهی آنها ست.
متن و حاشیه
اگر قرار باشد از بین آثار موجود به داستانهایی امتیاز کامل داده شود من به داستان صلح در وقت اضافه و مسعود بی برگی علارقم اینکه (در قیاس با آثار نویسنده گان بزرگ) ارضاء کننده نیستند، امتیاز کامل می دهم و برای نمونه صلح در وقت اضافه را موردی و مابقی را کلی مصداق بحث قرار می دهم.
این ایده که اسیر و سرباز نهایتا هر دو یک فرد هستند یا در انتهای داستان این همانی دارند ایده ی درونی و جالبی است که در مسعود بی برگی نیز شاهد نوع دیگری از آن هستیم به خصوص در داستان صلح در وقت اضافه با زمان درونی – و نه خطی و طبیعی – داستان که از رد پاهای روی برف گرفته، تا آنجایی که در پایان دوبار به لحاظ زمانی در جاپاها به عقب برمی گردد یکبار از نظرگاه سرباز و دیگربار از نظرگاه اسیری که باز هم خود سرباز است یا روح اوست، بسیار عالی کار شده است. جز اینها، مابقی عناصر نمره ی متوسطی می گیرند. اما این متوسط بودن در بدنه و روایت و زمینه و فضا سازی و شخصیت پردازی به خصوص در دیالوگهای نه چندان پخته نه تنها شامل کل بیست اثر که شامل کل ادبیات داستانی ایران می شود. به جز معدود نویسندگان داخلی اغلب در این موارد با اختلاف از غرب عقب هستیم.
درونمایه نیز با نگاهی سنتی به جهان، که آمیخته به اسطوره و حماسه و رمانتسیسم معیوب یا گاها سانتیمانتالیسم آمیخته با نوع زندگی شرقی درحال توسعه(در حاشیه نسبت به زندگی متن غرب)است، معمولا یا وجود ندارد یا ژرف و شکوهمند و اصیل نیست. شاید خرده گرفته شود که القاب با شکوه و ژرف به امسال کارور نمی چسبد؛ اما به نظرم رئالیسم به ظاهر سطحی کارور اگر نگوییم ژرف است؛ باشکوه و اصیل و به پهنای جهان واقع وسیع است. برای نگاه غیرواقعمان به جهان مثال ساده و ملموسی می آورم. هنوز هم نگاه مشرق زمین به پدیده ی رنگین کمان مثل خیلی از پدیده های دیگر نگاه اسطوره ایست. (برف نیز دراین داستان ابزاری و رمانتیک است) نگاهی است که برای آن وجود مستقل قائل است و این در تضاد با نگاه مدرن(اگر قبول کنیم داستان پدیده ای مدرن است) که آن را انعکاسی از نور خورشید در قطرات باران و حتا دقیق تر به طول موجها و طیف های نوری موجود در اشعه ی خورشید می داند، است. این نوع نگاه با نوع نگاه شرق به جهان کاملا متفاوت است و این تفاوت نه تنها تقدم و تاخر زمانی پروسه ی فهم مشرق زمین و مغرب زمین را نشان می دهد بلکه موضوع حتی پیچیده تر می شود وقتی دریابیم صرفا با طی طریق و از میان برداشتن زمان طی شده، مشکل براحتی حل نخواهد شد؛ چرا که از یک دوره ای به بعد(رنسانس و به طور مشخص از دکارت به بعد) و شاید هم در کل تاریخ(فلسفه ی یونان) اندیشه ی ما دائم در حاشیه و در مقام نا اصیل حرکت کرده و مثلا وقتی ما وارد جهان مدرن شدیم دیگر فرق می کرد با مدرنی که غرب آنرا تجربه کرده بود. چرا؟ چون نگاه ما به مرحله ی بعدی ای بوده که غرب داشته به آن وارد می شده(مثلا پست مدرن) وچون نگاه ما دائم معطوف به مرحله ی پیش روست، اصیلا نمی توانیم آن را زندگی و به اصطلاح آنرا با پوست و استخوان لمس و درک کنیم. همیشه احساس دست دوم بودن و مقلد بودن داریم. برای خلق اندیشه و به طور خاص داستان که یک پدیده ی مدرن است دائم با مشکل استیلای اندیشه ی پیشرو غرب روبرو هستیم. مگر همچون ادبیات آمریکای لاتین به قول هگل به سروری اندیشه ی غرب گردن نهیم و بخواهیم سنت بومی خود را از آن جایگاه در داستانها بازآفرینی کنیم(کاری که مارکز و یوسا و… کردند و می کنند). استثناعاتی همچون ادبیات آمریکای لاتین و روسیه و هند و اخیرا ژاپن و ترکیه از این نمونه هستند. همچنین کسانی چون صادق هدایت، چوبک و… که با نگاه غرب نه تنها آشنایی فهیمانه داشته بلکه آنرا زندگی کرده و درک تجربی – که بخش مهمی از پروسه ی فهم و رهیافت نویسنده محسوب می شود – از آن داشته اند در دایره ی این تحلیل قرار می گیرند.
بعد از این دو داستان، با فاصله ی نه چندان، داستان ستاره ی شمالی و پیشانی سوراخ من و بازخوانی زندگی وحشت آور آقای هدایت جبرپور در تشییع جنازه اش قرار دارند که اینها نیز به ابتذال نرمی بیشتر در محتوی دچارند. منظور از محتوی چیزیست که از کلیت داستان برمی آید. سیاست زدگی تنیده در زندگی وحشت آور آقای هدایت جبرپور در تشییع جنازه اش و احساساتی گری تزریق شده در پیشانی سوراخ من نمونه های ظهور ابتذال در این آثار است. باز هم در مقام مقایسه با آثار بزرگان عرض می کنم و واقفم نقدی که می کنم معیاریست. اصولا جشنواره و جوایزی که به نام شخصیت ها و نویسنده ها برگذار می شوند دارای چنین خاصیتی هستند. اگر نگوییم با سبک آن شخصیت حتما با کیفیت کار او مقایسه خواهند شد و معمولا اگر داستانی به سطح کیفی در خور جایزه نرسد جایزه به آن تعلق نخواهد گرفت و اصطلاحا جایزه را به سطح داستانهای ارسالی تقلیل نمی دهند.
در داستان ستاره ی شمالی اما اوضاع بهتر است. اگر بخواهیم نقدی بر آن وارد کنیم باید در ساختار درونی آن نظری بیندازیم. اینکه ما به قول میریام آلوت نتوانیم بین عنصر شگفتی و تصویر زندگی واقعی در اثرمان تناسبی برقرار کنیم داستان شکست خورده است.(برای همین است که هدایت بوف کور را دوبخشی نوشته است، بخش فرا واقع و بخش واقع). اگر بخواهیم کاری در جرگه ی ادبیات تخیلی مانند هری پاتر و ارباب حلقه ها و یا حتی فیلم زامبی ها خلق کنیم بحث جدایی می طلبد ولی این داستان قرار نبوده این کار را انجام دهد و اصولا با داستان کوتاه نمی شود وارد آن جرگه ها شد. ضعف های عمومی ادبیات ایران که در این آثار و این اثر دیده می شود را دوباره بازگو نمی کنم؛ تک تک دیالوگ ها به طور جداگانه فاقد زیبایی ذاتی اند تاچه رسد به زیبایی همگنانه ای که قرار است در همنشینی با هم ایجاد کنند. کافیست در مقام مقایسه به دیالوگهای همینگوی،کارور،سالینجر و از اینسو به دیالوگهای درخشان داستایوفسکی نظری انداخت تا عمق قضیه روشن شود.
به جز ملکوت که داستان فوق العاده ای بود کاری از بهرام صادقی نخوانده ام تا این آثار را با آنها مقایسه کنم. ولی با همین تک کاری که از ایشان خوانده ام با عرض پوزش از نویسندگان محترم، باید عرض کنم هیچ کدام از آثار ارسالی را در مقام دریافت این جایزه نیافتم.
سلام.از تمامی برگزارکنندگان این مسابقه بسیار متشکرم خیلی زحمت کشیدید.من از سال ۹۱ وارد گروه داستان نویسی شدم پس از سالهای طولانی دوباره، خواندن داستان را از سر گرفتم با داشتن سه فرزند که آخری نوزاد بود با هر زحمتی خودم را کشاندم و این اوّلین باری است که داستانهای مسابقه ای را پی گیری کردم و نظرات دوستان را خواندم.تجربه ی خیلی جابی بود. اول که متوجه ضعفهای داستان نویسی خودم شدم . نکته خیلی جالب نظرات بسیار متفاوتی بود که برای هر داستان نوشته شده بود.در ابتدا فکر می کردم داستانی که پسندیده ام بهترین است یعنی نظر خودم را ملاک می دانستم ولی با خواندن نظرات خیلی متفاوت برای یک داستان پی به اشتباه دیگرم بردم و اینکه داوری کار بسیا مشکلی است و باید نظر شخصی هر داور دخیل باشد.
در مورد داستانها:به غیر از اترک که پر از اسم بود و خسته کننده بقیه نثر قوی و پر کششی داشتند.زور آباد بسیار فوی بود ولی متأسفانه پایانش رها شده بود اگر در آخرین جمله رابطه ی زن و مرد رابط مشخص می شد تقریبا داستان بی نقصی می شد.
من به ترتیب به این داستانها رأی می دهم:نسخه پیچ،ققنوس،بی درخت بر میوه می دهد.